8.I love you too

1K 84 7
                                    

در ظرفی که پر از توت فرنگی کرده بود رو بست و داخل سبد بزرگ حصیری که برای پیک نیک اماده کرده بود گذاشت و بعد از بستنش، روی کابینت گذاشتش و بعد از اینکه مطمئن شد کم و کسری و چیزی باقی نمونده سمت اتاق رفت تا خودش هم اماده بشه ..

بلاخره قرار نبود که با پیژامه خونگیش بره بیرون . بالا تنش بخاطر هوای گرم لخت بود و بدن سفیدشو کاملا به نمایش گذاشته بود و فقط یه پیژامه صورتی پاش بود .

داخل اتاق خوابش شد و در کمد بزرگش رو باز کرد لباس های داخل رو اینور و اونور تکون داد و پیراهن شیری رنگ با گل های بزرگ رنگارنگ نظرشو جلب کرد .

از بین انبوه لباسا بیرونش کشید و پوشیدش موهاشو از بالا گوجه ای کرد و ارایش ملایمی زد و بعد از پوشیدن صندل های تابستونیش کیفشو برداشت و از روی کابینت سبد و سوئیچش رو برداشت و از خونه خارج شد .

سوار ماشین مشکی گرون قیمتش شد و جی پی اس ماشین رو برای ساحل تنظیم کرد . خیلی خوشحال بود و سرشار از انرژی که نمیدونست از کجا سرچشمه گرفته بودن .

خیلی شگفت زده بود و این یه چیز طبیعی بود . جیسو همیشه برای قرارش با چهیونگ ذوق زده میشد مثل اینکه هر بار قرار اولشون باشه .

ماشین رو پارک کرد و بعد از برداشتن وسایل سرشو دور و اطراف گردوند و چهیونگ رو کنار دریا دید که داشت قدم میزد . لبخندی زد و سمتش رفت . وسایل رو روی زمین گذاشت و زیر انداز کوچولو و فانتزی اش رو پهن کرد و از پشت سمت چهیونگ حرکت کرد وقتی بهش نزدیک شد کمر باریک چهیونگ رو بغل کرد و سرشو روی شونه اش گذاشت : دیر کردم ؟

چهیونگ لبخندی زد و گفت : اره تو همیشه منو منتظر میزاری پس من بهش عادت کردم
جیسو گوش چهیونگ رو گاز خفیفی گرفت : بیا بریم بشینیم برات کلی توت فرنگی اوردم تا باهم بخوریمش .

چهیونگ لبخندی دیگه زد و سمت جیسو برگشت و موهای به هم ریخته جیسو رو پشت گوشش داد : باشه .. بریم .

سمت ریز انداز جیسو حرکت کردن و روش نشستن توت فرنگی هارو خوردن غروب دلنشین رو تماشا کردن .. ساحل خیلی خلوت بود و صدای پرنده های دریایی فضا رو پر کرده بود . سر جیسو روی پاهای چهیونگ بود و به افق خیره شده بودن ..

چهیونگ سر جیسو رو سمت خودش برگردوند و بوسه ای کوتاه و عمیق روی لبای دوست دخترش کاشت و گفت : خیلی دوست دارم کیم جیسو !

جیسو لبخندی زد و چونه چهیونگ رو گرفت و بوسه ای جدید رو شروع کرد . وقتی فهمید برای تنفس نفسی نداره ازش جدا شد و گفت : منم دوست دارم .. پارک چهیونگ

______________

سناریو سافت از چهسو 😭

𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌𝑷𝒊𝒏𝒌 𝑺𝒉𝒐𝒕𝒔✔Where stories live. Discover now