11.My Moon

872 72 36
                                    


نمیدونست چند ساعته که کنار پنجرهٔ بزرگ اتاقشون نشسته و اشک میریزه اما وقتی چشمای سرخش رو که دیگه اشکی براشون باقی نمونده بود، به آسمون دوخت، قرص کامل ماه تو آسمون شب میدرخشید..

با دیدن آسمون، دوباره به یاد ماه تابان از دست رفتش افتاد و بغض برای بار هزارم تو اون روز، به گلوش چنگ زد.

"فلش بک"

تقریبا ساعت نه و نیم صبح بود، بعد از یه دوش مختصر، مشغول خشک کردن موهای نمدارش شد.

با یادآوری شب گذشته لبخندی روی لب هاش شکل گرفت و گونه هاش به رنگ توت فرنگی در اومدند؛ هر شبش با جیسو رویایی و خاطره انگیز بود و مهر های مالکیتش روز بعد به رنگ ارغوانی، روی بدنش خودنمایی میکرد.

برای بیرون اومدن از اون خلسه، سرش رو تکون داد و به ادامهٔ کارش مشغول شد، با شنیدن صدای زنگ گوشیش، حوله رو به کناری انداخت و به سمتش رفت.

با دیدن "ماه من" روی صفحهٔ گوشیش لبخندش بزرگتر شد، جیسو نیم ساعت دیگه از گالری نقاشیش به خونه برمیگشت و این چهیونگ رو خیلی کنجکاو میکرد که چرا بهش زنگ زده.

افکارش رو کنار زد و با خوشحالی تماس رو وصل کرد.

+سلام ماه من.

#سلام خانوم، شما نسبتی با خانوم کیم جیسو دارید؟

با شنیدن صدای مردی بجای صدای چیکنش، اخماش تو هم رفت و ذهنش درگیر شد.

+همسرشون هستم، گوشیشون دست شما چیکار میکنه.

#من مامور پلیس هستم،خانوم کیم تصادف کردن. لطفا برای شناسایی جسد به پزشک قانونی به آدرسی که براتون میفرستیم تشریف بیارید.

دست و پاهاش سست شد، این یه شوخی بود نه؟ یه شوخی. حتما جیسو با یکی از همکاراش سرکارش گذاشتن. آره این یه شوخیه..فقط یه شوخی مسخره..!

نفهمید کی چشماش بارونی شدن و گونه هاش تر..
بغضش با صدای بلندی ترکید و روی پاهاش سقوط کرد.

نه این امکان نداره..
جیسو همون روزی که ازدواج کردیم قول داد هیچوقت ترکم نمیکنه.
تنهام نمیزاره..

با شنیدن صدای نوتیفیکشن گوشیش با دستای لرزونش پیام رو باز کرد..
نه نباید اینجوری بشه..
نمیخواست معشوقش رو کنج سردخونه ببینه..

مگه گناه اون دو چی بود که مرگ انقدر یهویی باعث جداییشون شد؟

چرا کارما انقدر بد باهاشون تا میکرد؟
ماه و ستاره رو از هم دور کرد..
حال ستاره بی ماه تابانش چه کند؟

𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌𝑷𝒊𝒏𝒌 𝑺𝒉𝒐𝒕𝒔✔Where stories live. Discover now