14. Bathroom Break

992 75 6
                                    

Jennie's POV:

لمس هایی رو روی پاهام حس میکردم و نفسم با احساس دست لیسا در قسمت فوقانی رونم به شماره افتاد.

اون همیشه در ملاعام این کار رو باهام میکرد و سعی در تحریک کردنم داشت و خب...

شیطان روی شونهٔ چپم از این موضوع ناراضی نبود.

وقتی روی صندلیم چرخیدم ، احساس کردم دستش فقط یک اینچ با بین پاهام فاصله داره و تنها کاری که تونستم بکنم فشردن فکم بود تا ناله ای از بین لب هام خارج نشه.

اینکه مدیرمون هم رو به روم نشسته بود، اوضاع رو بدتر میکرد.

با این حال لیسا هیچ شرمندگی ای از دیدن اضطراب من نداشت.

"پس ما از روز دوشنبه کارمون رو شروع خواهیم کرد؟"
اون از مدیر و هیئت مدیره پرسید.

در حالی که بقیهٔ دخترا به صورت شفاهی جواب میدادن، من بی سر و صدا با تکون دادن سرم موافقت کردم.

از اینکه دهنم رو باز کنم وحشت داشتم، چون میدونستم نمیتونم از ناله هام رو خفه کنم.

لیسا واقعا بی انصاف بود.

نمیدونم که طبیعی به نظر میرسیدم یا از سرکوب کردن ناله هام بی دست و پا!

آخرین باری که لیسا و من لحظه ای باهم تنهایی داشتیم رو به خاطر نمیاوردم.

برای آزادی و فرار کردن، شرایط خیلی ناامید کننده بود.

لیسا خم شد و لب هاش به سختی گوشم رو لمس کرد: "من میخوام. همین الان."

احساس کردم رون برهنه ام رو فشار میده، و اون ناخن های کوتاه به آرامی توی پوستم فرو میرن.

نفس عمیقی کشید و احساس کردم لیوان آب توی دستم شروع به لرزیدن کرده.

چرا اون الان به این کار اصرار میکنه؟

نه اینکه من به اون چیز فکر نمیکردم و نمیخواستمش،
اما آخه الان؟

اما در واقع من هرچیزی که لیسا میخواست انجام میدادم چون کاملا مطیعش بودم.

با اضطراب و صدای لرزونم گفتم:
"ببخشید..من باید .. اوه ... به دستشویی برم."

قبل از اینکه میز رو ترک کنم، لیسا مچ دستم رو گرفت و دنبال خودش کشوند.

وقتی از جلوی چشم بقیه ناپدید شدیم با من وارد دستشویی شد و در رو قفل کرد.

محکم کمرم رو گرفت و تموم سعیم رو کردم تا از درد ناله نکنم.
بوسه ای به لب پایینش زدم و گفتم:
"تو فقط نمیتونی حداقل تا شب صبر کنی؟"

با تکون دادن سرش منو روی سنگ روشویی که از جنس مرمر بود، نشوند.

خشن شروع به بوسیدنم کرد و بهم فرصت نمیداد تا نفس بکشم.

𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌𝑷𝒊𝒏𝒌 𝑺𝒉𝒐𝒕𝒔✔Où les histoires vivent. Découvrez maintenant