10.My Imaginary Love,pt1

1K 71 5
                                    

+این رابطه دیگه تموم شد کیم جیسو!
-چی منظورت چیه چرا؟
تو یه مکالمه ی بیست ثانیه ای ، رابطمون رو تموم کرد باورم نمیشه یعنی انقدر براش بی ارزش بودم که حتی بهم توضیح نداد چرا میخواد رابطه ی چهار سالمون رو تموم کنه!
من نباید گریه میکردم! از امروز باید ازش متنفر میشدم ... از امروز باید از سوهو متنفر میشدم.. انقدر عصبانی بودم که اگه توی خونه میموندم دیوونه میشدم گوشیمو دراوردم و شماره ی جنی رو گرفتم، بعد چند تا بوق گوشی رو برداشت.

جنی:الو ؟!
جیسو: دارم میام پیشت
جنی:ها؟ این موقع شب حالت خوبه؟
جیسو:نه خوب نیستم !
جنی:اتفاق بدی افتاده؟

جیسو:نمیتونم پشت تلفن بهت توضیح بدم وقتی رسیدم باهم صحبت میکنم
تلفن رو قطع کردم اگه تو اون شرایط با کسی حرف نمیزدم دیوونه میشدم مطمئن بودم که مامان خوابه پس سریع از خونه زدم بیرون از اونجایی که خونه ی جنی و من فاصله ی زیادی نداشت ترجیح دادم پیاده برم اینطوری یکم هم هوا میخوردم خواستم از خیابون رد بشم که احساس کردم یه جسم سفت بهم خورد صدای اون بوق وحشتناک گوشمو اذیت میکرد بعد اون همه چیز تاریک شد و من دیگه چیزی یادم نمیومد

"جنی"

نزدیک چهل دقیقه گذشته بود ... هنوز هیچ خبری از جیسو نشده بود کم کم داشتم نگرانش میشدم گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم اما خاموش بود... جیسو کسی نبود که گوشیشو خاموش کنه مگر اینکه گوشیش شارژش تموم بشه که اونم خیلی کم پیش میومد نمی‌خواستم ساعت سه شب به مامانش زنگ بزنم اما نگران بودم.
شماره رو گرفتم بعد چندتا بوق گوشی رو برداشت

-الو خانم کیم شما میدونید جیسو کجاست؟

=ما..بیمارستانیم جیسو تصادف کرده

_کدوم بیمارستان؟

=بیمارستان...

گوشی رو قطع کردم انقدر شوک شده بودم که یادم رفت سلام کنم سریع لباسامو عوض کردم تاکسی گرفتم و سمت بیمارستان رفتم
وقتی رسیدم مامان جیسو داشت گریه میکرد سریع پیشش رفتم و بغلش کردم

_هیچ اتفاقی براش نمیفته نگران نباشید .

=امیدوارم

"جیسو"

چشامو باز کردم خودمو توی بیمارستان دیدم تمام اتفاقات جلوی چشمم رژه میرفتن..
سوهو بهم زنگ زده بود اعصبانی شدم به جنی زنگ زدم بعدم به ماشین خوردم و الان...اخ دستمو روی سرم گذاشتم خیلی درد میکرد دوروبرمو نگاه کردم یه دختر با موهای مشکی روبروم نشسته بود یکم عجیب بود چون یونیفرم بیمارستان نداشت.
_ببخشید شما پرستار هستید؟
هیچ حرفی نزد نزدیک تر شد انقدر نزدیک که نفساش بهم میخورد میخواستم جیغ بکشم اما صدام درنمیومد دستشو رو گونم کشید وبعد زمزمه کرد:میبینم که خیلی ترسیدی کیم جیسو!

𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌𝑷𝒊𝒏𝒌 𝑺𝒉𝒐𝒕𝒔✔Donde viven las historias. Descúbrelo ahora