پارت چهارم

211 35 105
                                    

بى حوصله روى تختش نشسته بود.
از بس به ديواراى اتاقشو زل زده بود،حتى اگه كورهم ميشد جز به جز اين اتاقو از بر بود!

صداى درو كه شنيد كمرشو صاف كرد و اجازه داد تا فرد پشت در وارد بشه.
با ديدن كيبوم از تخت پايين اومد و به سمتش رفت.
"كيبومااا خوش اومدى"
كيبوم، مينهو رو از خودش جدا كرد و بهش لبخند زد
"چيكار ميكردى"
"مثل هميشه...دويل كه اجازه نميده پامو از اينجا بيرون بزارم"
كيبوم به غرغر كردن مينهو خنديد. مينهو وقتى صداى خنده هاى كيبوم رو شنيد اخم كرد. انگار كه يچيزى فهميده باشه بشكن زد و به كيبوم نگاه انداخت
"ببينم اون مرد داره تبعيض قائل ميشه"
"اون مرد؟ دويل منظورته؟تبعيض!؟ چرا؟"
"چرا؟ جفتمون كسايى هستيم كه دويل نجاتمون داده اونوقت تو چرا اينقدر ازادانه ميچرخى و من همچين اجازه اى ندارم؟ تخم طلا ميزارى مگه؟"
"يااا تخم طلا چى بود اين وسط" كيبوم سعى داشت خندشو كنترل كنه.
مينهو به شونه كيبوم ضربه زد
"زهر مار اينقدر نخند " مينهو به سمت تختش رفت و خودشو پرت كرد.
كيبوم استرس گرفته بود...چرا مينهو بايد اينطورى فكر ميكرد؟ با قدم هاى اروم به سمت تخت مينهو رفت و دقيقا كنار مينهو دراز كشيد و جفتشون به سقف خيره بودن.
"كيبوم"
"هوم؟"
"يه سوال بپرسم راستشو ميگى؟"
كيبوم بزاقشو قورت داد،چرا حس بدى گرفته بود؟
"بپرس"
"تو، توى گذشته با اسم مستعار صدام ميزدى؟"
"منظورت چيه؟"
"ببين منظورم اينه كه بجاى مينهو يه اسم ديگه صدام ميزدى؟ مثلا مثل مين مين نميدونم يه همچين چيزى"
قطعا نه! كيبوم مينهو رو فقط به اسم صدا ميزد اما زمانى كه واسه قرار داد ميرفتن اونو مين صدا ميزد.
مين مين اسمى بود كه جونگهيون،بردار بزرگتر مينهو، حق داشت صداش بزنه.فقط اون!
نميدونست چى جوابشو بده. اگه مينهو گذشتشو به ياد مياورد چى ميشد!؟
مينهو فقط يه پسر دانشجوعه رشته هنر بود كه دويل بخاطر خودخواهياش ازش خواسته بود تا به مينهو نزديك بشه.
حس عذاب وجدان داشت از درون ميسوزوندش. مينهو اگه گذشتشو به ياد مياورد ميفهميد همه چيز نقشه بوده...
"يه سوال ازت پرسيدم اينقدر جواب دادنش سخته؟"
با صداى مينهو به خودش اومد "ا...اره"
"چرا اينقدر دير جواب دادى؟"
كيبوم بلند شد و روى تخت نشست و به قيافه تخس مينهو خيره شد
"چون داشتم خاطرات گذشتمون رو مرور ميكردم"
"پس چرا اين همه مدت دوباره مين مين صدام نزدى؟"

مينهو امروز چش شده بود؟؟ چرا اينقدر گير داده به اين اسم؟
"ببينم تو امروز چته؟"
مينهو شونه اى بالا انداخت و چشماشو بست.
"هيچى،فراموشش كن"

كيبوم با اينكه بازم نگران بود اما نفسشو به بيرون فرستاد.
"نظرت چيه بريم فيلم ببينيم؟"
مينهو چشماشو باز كرد. حالت فكر كردن به خودش گرفت اما يهو پنچر شد
"كاش ميشد بريم سينما"

كيبوم با نگاه غمگينش به مينهو نگاه ميكرد. اين پسر حقش نبود اينقدر عذاب بكشه...

DEVILWhere stories live. Discover now