(ایزابلا )
پچ پچ ها ادامه داشت ولی چیزی که توجه منو به خودش جلب کرده ، دختری که کنارم وایساده بود .
هنوزم شبیه قبلشه ، همونقدر گستاخ و با اعتماد به نفس ولی با یکم تغییر الان خوشگل تر و همینطور عوضی تر شده بود .
استاد با صدایی که عصبانیت و نارضایتی موج میزد گفت
استاد : خانم وایل فکر نمیکنید این طور حرف زدن با بزرگترتون به دور از ادبه !!
ویک یه تای ابروشو بالا داد و با قدم های بلند به سمت میز استاد رفت و با حالت عشوه مانندی روی میز نشست ، سیگارش که از لحظه ی ورود استاد هنوز توی دستش بود رو تکون داد و گفت
ویک : من هرجوری دلم بخواد حرف میزنم برام فرقی نداره طرف مقابلم کی باشه !!
استاد با ابروهای درهم کشیده و صدایی که بطور واضح خشمشو نشون میداد گفت
استاد : خانم وایل این جور رفتار در شان شما نیست !!
ویکی بدون توجه به حرفای استاد سیگارشو توی دستش چرخی داد و همینطور که روی میز نشسته بود به استاد نگاه کرد و گفت
ویک : فندک داری ؟؟ آه این چه سوال احمقانه ایه که میپرسم معلومه که داری !!
و بعد دستشو سمت جیب کت استاد برد و از توش یه فندک در آورد ، بعد این که سیگارشو روشن کرد دوباره داخل جیب استاد گذاشت .
بی توجه به نگاهای بهت زده دانش آموزان و چهره ی عصبانی استاد پوک عمیقی به سیگارش زد و درست توی صورت استاد فوت کرد .
چشماشو به نشونه ی بی حوصلگی چرخوند و گفت
ویک : توکه این کاره ای چرا بقیرو نصیحت میکنی پیری هان ؟؟
و بعد دوباره اون نیشخند عوضی گونش رو تحویل همه داد ،درست مثل گذشته ها !!
از یاد آوری گذشته دستامو مشت کردم ، استاد که دیگه تحمل اون وضعیتو نداشت از کلاس خارج شد و اون دوباره لبخند زد .
صدای پچ پ دانش آموزا که میگفتن :
“چطور این کارو کرد ؟؟؟”
”از کجا فهمیده ؟”
”چقدر با دلو جرئته !”
”اون خیلی خفنه ”
”چقدر خوشگله ”
”ازش خوشم میاد ”
دوباره و دوباره همه جا حرف اون بوددرست مثل گذشته ، همه برای این که یه نیم نگاه بهشون بندازه خودکشی میکردن مثل قبل وحتی بیشتر .
باید قبول کنم که از قبل خوشگل تر وجذاب تر شده ولی هنوزم هنوزم ......
از گذشته متنفرم ، درحالی که سعی میکردم جلوی برخورد دندون هام باهم از روی عصبانیت بگیرم این جمله تو ذهنم مرور میشد !!
از روی میز بلند شد و با صدای بلند گفت کلاس تعطیله گمشید بیرون و به سمت میزش اومد و خودشو روش رها کرد .
دستشو توی موهاش برد و اونارو به سمت بالا هدایت کرد که باعث شد چند شاخه از موهای کاراملی رنگش روی صورتش بریزه .
با لحنی که نشون دهنده ی کلافه بودنش بود گفت
ویک : اون واقعا احمقه !!
پیر خرفت !!ادامه دارد .........
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های گایز
امیدوارم از این پارت لذت برده باشید .
به نظرتون ویک کیه و ایزابلا اونو از کجا میشناسه ؟
منتظر ادامش باشید 😉😉
لاو یو آل 💕💕
![](https://img.wattpad.com/cover/232434395-288-k272751.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Give me life !!
Приключенияداستان زندگی دختری که آینده اش بر مبنای گذشته اش رقم میخورد !! آیا او میتواند گذشته را پشت سر گذاشته و آینده را تغییر دهد ؟؟ . . -میخوام برات جبران کنم - چی کار میتونم بکنم ؟؟ چی بهت بدم ؟؟ + بهم زندگی بده !!