Part One

79 18 27
                                    

(ایزابلا )
                                                                                     
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم اَه صدای زنگ گوشیم خیلی رو اعصابه چرا تا حالا بهش دقت نکرده بودم گوشیمو با حرص برداشتم و خواب آلود جواب دادم :
~ الو !!
~ الو بلا کجایی شیطون !
~ خبرم کپه مرگم و گذاشته بودم که به لطف شما بیدار شدم
~ دختر تو چرا مثل مرغ انقد زود میخوابی ؟؟؟!!
~ ببند دهنتو روانی میدونی ساعت چنده ؟؟!!
~ نه مگه مهمه بدونم ؟؟!!
~ واای امیلی وااای !!
~ چته ؟؟!!
~ از بین این همه آدم من باید گیر تو بیفتم آخه اینم شانسه که من دارم !!!
~ ایش دلتم بخواد با یکی مثل من دوست باشی مگه من چمه ؟؟!
~ بگو چت نیست !!
~ خفه شو بابا !!!
~ به خدا میکشمت !!
~ حالا حرفمو بزنم یا مزاحم خوابتونم !!!
~ حرفتو بزن ...
~ واای اگه بهت بگم چشات چهار تا میشه !!!
~ حرفتو بزن تا خفت نکردم .....
~ اِهه دختره بی اعصاب !!
~ امیلی ......
~ باشه باشه الان میگم !!
~ یادته اون روز استاد اومد سرکلاس گفت یه آزمون بدید تا برید تو کلاس بچه درس خونا ؟؟؟!
~ همون که اگه قبول بشی از دبیرستان مستقیم میبرنت کالج و دیگه لازم نیست امتحان ورودی کالجو بدی ؟؟!!
~ اره !!!
~ خب...
~ ببین نفس عمیق بکش سعی کن جیغ نزنی باشه ؟؟!!
~ بگو دیگه نیمه جون شدم !!
~ جفتمون قبول شدیم (خیلی یهویی گفت ) !!
~ چی ؟؟؟ ( انفجار) !!

ادامه دارد .....

Give me life !!Donde viven las historias. Descúbrelo ahora