باستی دست هری رو گرفت و همراهش وارد خونه شد
:ازتون ممنونم
هری نگاهی به باستی کرد
:دادا گفت هر وقت دیدمت ازت تشکر کنم , بخاطر همه چی نمیدونم این سوال و میتونم از تو بپرسم یا باید صبر کنم تا دادا برگرده
هری دست باستی رو ول کرد و زیر بغل هاشو گرفت , اونو بلند کرد و روی کانتر گذاشت
:وقتی پرسیدی معلوم میشه
باستی پاهاشو تکون داد و نوک انگشت های اشاره اشو بهم کشید
:اووم میتونم برم باشگاه ?
:کدوم باشگاه?
:من بعد مدرسه کلا فوتبال میرم , من و دادا عاشق فوتبالیم
هری خندید و یه بطری آبمیوه برای باستی باز کرد , اونو داخل لیوان ریخت و کنارش روی کانتر گذاشت
ارنج هاشو روی کانتر برد و سرشو سمت باستی چرخوند
:فکر میکردم عاشق ماشین هستین
باستی لبخندی زد
:مثل عشق به آدم ها , تو هم دادا رو دوست داری هم ددی رو , هم خواهرتو هم ... اووم داداشتو هم بقیه رو
هری که از خنده داشت منفجر میشد پیشونیشو رو کانتر گذاشت و بعد چند لحظه سرشو بالا اورد و به باستی نگاه کرد
:خدای من ... تو فوق العاده ای سب , اگه دوست داری پس حتما میتونی بری باشگاه
سمت باستی چرخید
:میخوای باشگاه قبلیت بری یا یه جدید ?
:اووم نمیدونم , دادا باید بگه اون بیشتر بلده
هری سرشو تکون داد و ابمیوه رو دست باستی داد
:بخورش
:ممنونم اچ , اقای اچ
:میتونی اقاشو نگی
چشمکی زد و کنار باستی ایستاد تا اینکه نوشیدنیشو تموم کنه و بدون ترس از اینکه باستی زمین بیفته اونو بذاره پایین
بعد اینکه باستی رو داخل اتاقش تنها گذاشت از پله ها پایین رفت
جلوی اتاق زین و لیام ایستاد و ضربه ای به در زد و بعد درو باز کرد
DU LIEST GERADE
Driver
Fanfiction#larry💚💙 #ziam💛❤ ❌COMPLET❌ ژانر :اجتماعی خونه ی من تو خیابون پنجم ویلسونه , همون خونه خرابه هایی که به سختی چند طبقه رو روی هم تحمل میکنن گاهی قبل اینکه سوار ماشین بشم و برم سر کارم به ترک های ریز و درشتش نگاه میکنم و با خودم میگم :اگه تو اینج...