🚦10🚦

718 220 314
                                    

باستی دست هری رو گرفت و همراهش وارد خونه شد

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

باستی دست هری رو گرفت و همراهش وارد خونه شد

:ازتون ممنونم

هری نگاهی به باستی کرد

:دادا گفت هر وقت دیدمت ازت تشکر کنم , بخاطر همه چی نمیدونم این سوال و میتونم از تو بپرسم یا باید صبر کنم تا دادا برگرده

هری دست باستی رو ول کرد و زیر بغل هاشو گرفت , اونو بلند کرد و روی کانتر گذاشت

:وقتی پرسیدی معلوم میشه

باستی پاهاشو تکون داد و نوک انگشت های اشاره اشو بهم کشید

:اووم میتونم برم باشگاه ?

:کدوم باشگاه?

:من بعد مدرسه کلا فوتبال میرم , من و دادا عاشق فوتبالیم

هری خندید و یه بطری آبمیوه برای باستی باز کرد , اونو داخل لیوان ریخت و کنارش روی کانتر گذاشت

ارنج هاشو روی کانتر برد و سرشو سمت باستی چرخوند

:فکر میکردم عاشق ماشین هستین

باستی لبخندی زد

:مثل عشق به آدم ها , تو هم دادا رو دوست داری هم ددی رو , هم خواهرتو هم ... اووم داداشتو هم بقیه رو

هری که از خنده داشت منفجر میشد پیشونیشو رو کانتر گذاشت و بعد چند لحظه سرشو بالا اورد و به باستی نگاه کرد

:خدای من ... تو فوق العاده ای سب , اگه دوست داری پس حتما میتونی بری باشگاه

سمت باستی چرخید

:میخوای باشگاه قبلیت بری یا یه جدید ?

:اووم نمیدونم , دادا باید بگه اون بیشتر بلده

هری سرشو تکون داد و ابمیوه رو دست باستی داد

:بخورش

:ممنونم اچ , اقای اچ

:میتونی اقاشو نگی

چشمکی زد و کنار باستی ایستاد تا اینکه نوشیدنیشو تموم کنه و بدون ترس از اینکه باستی زمین بیفته اونو بذاره پایین

بعد اینکه باستی رو داخل اتاقش تنها گذاشت از پله ها پایین رفت
جلوی اتاق زین و لیام ایستاد و ضربه ای به در زد و بعد درو باز کرد

Driver Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt