با پارک کردن ماشین سویچ و برای جری پرت کرد
یا عجله وارد خونه شد و میدونست همه با تعجب دارن نگاهش میکنن اما ...مگه مهم بود !وارد خونه که شد یوجین بطری سودا رو روی کانتر سر داد و قبل افتادن هری اونو گرفت
درشو وا کرد و با چشمک زدن به یوجین ازش تشکر کردپله هارو پایین رفت و بعد ضربه زدن به در اتاق خودش صبر کرد تا شاید صدایی از لویی بشنوه
بعد چند لحظه به خودش اومد و چند بار پلک زد , وقتی متوجه لبخند احمقانه ی روی صورتش شد سریع از بین بردشگلوشو صاف کرد و بلاخره در اتاق و باز کرد , سوداشو تموم کرده بود اما بطری خالشو توی دستش تکون میداد
همونطور که به جلو میرفت سرشو کج میکرد تا شاید لویی رو توی یکی از اتاق های داخلی یا پشت یه دیوار ببینهاما انگار خبری از لویی نبود , سر جاش ایستاد و به قیافه ی ذوق زده ی خودش کلی فحش فرستاد نگاهی به اشپزخونه کرد و چند قدم جلو تر رفت
توی نور کم اونجا سطل آشغال و دید و خواست قوطی رو پرت کنه که چشمش به اتاق خواب افتاد
یکی روی تخت بود ... و احتمال ۱۰۰ در ۱۰۰ لویی , چون هری لباس های خودشو تن اون مرد دیدنفس راحتی کشید و خدارو شکر کرد که با پرت نکردن قوطی سرو صداییم نکرده
کفش هاشو دراورد و با انگشت وسط و اشاره اونهارو از رو زمین بلند کرد
قوطی دستشو تو سطل گذاشت و آروم آروم سمت اتاق خوابش رفتکفشاشو دم در گذاشت , به چهارچوب تکیه داد و لویی و نگاه کرد
کسی که به پهلو خوابیده و پاهاشو تو شکمش جمع کرده و دستاشو از وسط پاهاش رد کرده بودتی شرت سفید هری تقریبا تمام بدن لویی رو پوشونده بود جز نوک پاهاش , وقتی به پتو نگاه کرد که همونطور رو لبه ی تخته یه هو تکیه اشو از در گرفت
:نکنه منتظر من بوده !
لبخند بی صدایی زد و تخت و دور زد
رو زانوهاش خم شد و به صورت آروم لویی نگاه کرد
حتی توی تاریکی هم میدرخشید , با مژه های بلندش دلشو بیشتر و بیشتر میبرد
ترس داشت اما هری بخودش قول داده بود به ترسش توجهی نکنهخواست انگشتشو رو پوست لویی بکشه اما دستشو عقب کشید و به ساعتش نگاه کرد
2صبح بود و اصلا جالب نمیشد اگه لویی رو بیدار میکرد
KAMU SEDANG MEMBACA
Driver
Fiksi Penggemar#larry💚💙 #ziam💛❤ ❌COMPLET❌ ژانر :اجتماعی خونه ی من تو خیابون پنجم ویلسونه , همون خونه خرابه هایی که به سختی چند طبقه رو روی هم تحمل میکنن گاهی قبل اینکه سوار ماشین بشم و برم سر کارم به ترک های ریز و درشتش نگاه میکنم و با خودم میگم :اگه تو اینج...