یک ماه بعد
لویی پوشه ی سفیدی رو توی دستش گرفته بود و توی خیابون راه میرفت
صدای زنگ تلفنش باعث شد گوشیشو برداره
:الو ? ..
:سلام لویی , منم لید , حالت چطوره?
:هی لید , من خوبم همه چی مرتبه?
:اره فقط خواستم بدونم بلاخره تونستی خونه رو پس بگیری یا نه?
:میگن سازمان اتومبیل رانی اونجا رو فقط به شخص راننده داده و ما هیچ سهمی توش نداریم باید جای دیگه ای رو برای اجاره کردن پیدا کنیم
:یعنی حتی دوباره بهتون اجاره اش هم نمیدن سباستین وارث محصوب نمیشه ?
:باستی پسر منه میدونی که پس , نه این مزایا فقط برای راننده هاست
:مدرسه ی سباستین چی?
آهی کشید و به پرونده ی تو دستش نگاه کرد
:اونجا هم نمیذارن , شهریه ها خیلی زیاده من حتی از پس پول خونه هم برنمیام بهتره امسال و تو خونه درس بخونه
:بهش مدرک میدن ? یعنی مثلا برای سال بعد بازم باید پایه ی اول و بخونه ?
:اره میدن ولی نمیدونم تو خونه چطوری بهش درس بدم من که کل روزو باید مسافرکشی کنم
:منم نمیتونم بهت کمکی بکنم خیلی متاسفم ولی الان تو یه خونه کار میکنم که تا عصر شیفت دارم بعدشم میرم درمانگاه
:میدونم لید , تو همیشه بهم کمک کردی فراموششون نمیکنم
:برنارد گفت برای شام دعوتتون کنم , خوشحال میشیم بیاین
:اوه ... عام ممنونم لید ولی فکر کنم من نتونم خودمو برسونم , باید زودتر برم گاراژ جبران این ساعت هایی که دنبال کارهام بودم
:الان کجا میخوابین ?
:راستش بارنی وسایلمونو تو انباری خونه اش گذاشته منو باستی هم تو گاراژ میخوابیم , جای بدی نیست , تخت داره اتاق داره و اشپزخونه و سرویس , فقط کوچیکه و خب من که همیشه نیستم پس برای باستی کافیه ولی سالنش بزرگه همه راننده ها اونجا میمونن روزا
JE LEEST
Driver
Fanfictie#larry💚💙 #ziam💛❤ ❌COMPLET❌ ژانر :اجتماعی خونه ی من تو خیابون پنجم ویلسونه , همون خونه خرابه هایی که به سختی چند طبقه رو روی هم تحمل میکنن گاهی قبل اینکه سوار ماشین بشم و برم سر کارم به ترک های ریز و درشتش نگاه میکنم و با خودم میگم :اگه تو اینج...