🚦7🚦

823 221 273
                                    

Deze afbeelding leeft onze inhoudsrichtlijnen niet na. Verwijder de afbeelding of upload een andere om verder te gaan met publiceren.




یک ماه بعد

لویی پوشه ی سفیدی رو توی دستش گرفته بود و توی خیابون راه میرفت

صدای زنگ تلفنش باعث شد گوشیشو برداره

:الو ? ..

:سلام لویی , منم لید , حالت چطوره?

:هی لید , من خوبم همه چی مرتبه?

:اره فقط خواستم بدونم بلاخره تونستی خونه رو پس بگیری یا نه?

:میگن سازمان اتومبیل رانی اونجا رو فقط به شخص راننده داده و ما هیچ سهمی توش نداریم باید جای دیگه ای رو برای اجاره کردن پیدا کنیم

:یعنی حتی دوباره بهتون اجاره اش هم نمیدن سباستین وارث محصوب نمیشه ?

:باستی پسر منه میدونی که پس , نه این مزایا فقط برای راننده هاست

:مدرسه ی سباستین چی?

آهی کشید و به پرونده ی تو دستش نگاه کرد

:اونجا هم نمیذارن , شهریه ها خیلی زیاده من حتی از پس پول خونه هم برنمیام بهتره امسال و تو خونه درس بخونه

:بهش مدرک میدن ? یعنی مثلا برای سال بعد بازم باید پایه ی اول و بخونه ?

:اره میدن ولی نمیدونم تو خونه چطوری بهش درس بدم من که کل روزو باید مسافرکشی کنم

:منم نمیتونم بهت کمکی بکنم خیلی متاسفم ولی الان تو یه خونه کار میکنم که تا عصر شیفت دارم بعدشم میرم درمانگاه

:میدونم لید , تو همیشه بهم کمک کردی فراموششون نمیکنم

:برنارد گفت برای شام دعوتتون کنم , خوشحال میشیم بیاین

:اوه ... عام ممنونم لید ولی فکر کنم من نتونم خودمو برسونم , باید زودتر برم گاراژ جبران این ساعت هایی که دنبال کارهام بودم


:الان کجا میخوابین ?



:راستش بارنی وسایلمونو تو انباری خونه اش گذاشته منو باستی هم تو گاراژ میخوابیم , جای بدی نیست , تخت داره اتاق داره و اشپزخونه و سرویس , فقط کوچیکه و خب من که همیشه نیستم پس برای باستی کافیه ولی سالنش بزرگه همه راننده ها اونجا میمونن روزا

Driver Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu