🚦11🚦

712 208 154
                                    

هری جلوی اون مرد که عرق های روی پیشونیش نشون از اخرای عمرش میداد ایستاد و اسلحه اشو از پشتش بیرون اورد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

هری جلوی اون مرد که عرق های روی پیشونیش نشون از اخرای عمرش میداد ایستاد و اسلحه اشو از پشتش بیرون اورد

:توافق ۱۳۵ , من همه رو سریع نمیکشم مرد , اینکه اسلحه رو بیرون اوردم برای اینه که حس میکنم آدم خوبی هستی

:پس چرا یه آدم خوبو میخوای بکشی

:منظورم از خوب یعنی از عوضیای دیگه کمتر عوضی هستی همین ... میتونم یه کاری برات بکنم , اگه بخوای جای خاک شدنتو انتخاب کنی من انجامش میدم

مرد کم کم شروع کرد مثل دیوونه ها خندیدن و بعد روی زانوهاش افتاد و ساکت شد

:سیستم منو اورد تو بازی و حالا به خط پایان رسیدم

سرشو بالا اورد و به هری نگاه کرد

:تو کی به خط پایان میرسی ?

هری ضامن اسلحه اشو آزاد کرد و سمت سر اون مرد هدف گرفت

:شاید فکر میکنی پایانی نداری !

و بعد تنها چیزی که شنیده شد صدای گلوله ای بود که جون اون مرد و گرفت

اسلحه اشو برگردوند پشتش و به جنازه نگاه کرد

:پایان من ? وقتی وارد این کار شدم همه چی تموم شده بود

سمت در رفت و با دیدن لویی انگار از ترس نفس نمیکشید لحظه ای ایستاد اما سریع بشکنی زد و جری و جولیان داخل اتاق شدن و درو بستن تا جنازه رو هرچه سریع تر از اونجا ببرن

:از کارت سناتور ریچ یه مراسم یادبود براش بگیرین

لیام که سرشو میخاروند پشت سر هری چند قدم رفت

:ریچ و که کشتی!

:کارتش که نمرده !

لیام آهی کشید و گوشیشو از جیبش دراورد

:هی زی , .....اره کارمون تموم شد ..... اچ گفت با کارت ریچ ترتیب یه تشیع جنازه بدین , ...... برای فردا ..... داریم برمیگردیم , ..... نه اچ با ما نمیاد ..... باشه

لیام نگاهی به جولیان کرد که از پله ها بالا اومد

:گذاشتیمش تو ون , تو با ما میای?

Driver Donde viven las historias. Descúbrelo ahora