🚦16🚦

713 194 352
                                    

هری روی تختش نشست و کفش هاشو پوشید از آینه ی رو به روش به خودش خیره شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


هری روی تختش نشست و کفش هاشو پوشید
از آینه ی رو به روش به خودش خیره شد

به لباس های تنش نگاهی انداخت و بعد به صورت خودش خیره شد
اون اصلا نتونسته بود بخوابه , از لحظه ای که از اتاق لویی بیرون اومده بود تمام افکارش بهم ریخت
بدون گفتن کلمه ای حتی با خودش , شوکه بود

اینکه چطور شد که لویی رو بوسید , چطور لبخند زیبای لویی هنوز جلوی چشماشه و اینکه چرا با یاد اوریش قلبش انقدر تند میزد !

فکر کردنو متوقف کرد و از عالم تخیلاتش بیرون اومد و به محض اینکه دوباره تونست صورت خودشو ببینه سیلی محکمی به خودش زد

از روی تخت بلند شد و درو باز کرد و با دیدن سباستین که روی صندلی رو به روی در اتاقش نشسته بود خشکش زد

سباستین سرشو بالا گرفت و با دیدن هری لبخند زد , سمتش دوید و بعد بالا گرفتن کاغذ توی دستش به پله ها نگاه کرد

:دیشب اینو کشیدم , بنظرت معلمم ازش خوشش میاد ?

هری که هنوز نمیدونست چه واکنشی نشون بده بعد چند لحظه مکث کاغذ و از دست سباستین گرفت و به ماشینی که کشیده بود نگاه کرد

سباستین لبشو گاز گرفت و با نگرانی به چهره ی خنثی هری نگاه کرد

:خب , راستش من برای کلاس هنر ثبت نکردم , بهتره اینم نشونش ندم مگه نه ?

:این ... خیلی ,خیلی قشنگه سب

سباستین که هر لحظه لبخندش بزرگ و بزرگ تر میشد دستاشو به دسته های کیفش گرفت و خودشو تکون داد

:یعنی , جدی میگی?

هری روی زانوهاش خم شد و دستاشو از هم باز کرد و سباستین و محکم بغل گرفت

:بهت افتخار میکنم سب

سباستین دستاشو دور گردن هری حلقه کرد

:مثل پسرت ?

:مثل پسرم

از جاش بلند شد و در حالیکه سباستین و تو بغلش داشت از پله ها بالا رفت

:یوجین منتظرته ?

:اره , گفت تو ماشین میمونه , ولی من منتظر تو بودم که بیدار بشی و نقاشیمو ببینی , یوجین گفت تو زود بیدار میشی پس مدرسه ام دیر نمیشه

Driver Where stories live. Discover now