حتما بعد از اینکه خوندین پایین پارت رو بخونین. هری، لیام، لویی و نایل به حمایتمون نیاز دارن!
***
دو هفته از اون نامه خونین میگذشت و لیام امروز یه تهدید دیگه دریافت کرده بود.
~لیام پین. میدونم نه تو حوصله بازی داری نه من. پس از زین فاصله بگیر. چون قرار نیست دیگه باهات اوکی باشم مرد.
اون تهدیدا تقریبا کار کرده بودن. لیام کمی ترسیده بود. تصمیم گرفته بود این موضوع رو به لویی بگه. زین رو خونه لری گذاشته بود و خودش و لویی داشتن سمت پارک کوچیکی که اون نزدیکیها بود میرفتن. از ماشین پیاده شدن و لیام بعد از اینکه ماشین رو قفل کرد، شونه به شونه لویی توی پارک حرکت میکرد.
لو-خب...نمیخوای بگی چی شده؟
لی-راستش...یه مدته...که...تهدید دریافت میکنم.
لو-از کی؟
لی-خودم هم نمیدونم. معلوم نیست کی اونا رو میفرسته. ببینشون.
و آخرین تهدیدی که دریافت کرده بود رو به لویی نشون داد. و براش از تهدیدای قبلی هم گفت. و لویی فقط گوش کرد و حرفی نزد.
لی-چیکار کنم لو؟
لو-مشخصا نباید بزاری اون یارو به خواستش برسه.
لی-میدونم. من از زین دست نمیکشم. امکان نداره. من فقط...میترسم اون یارو آسیبی به زین برسونه.
لو-نگران نباش داداش. کسی رو نمیشناسی باهات دشمنی داشته باشه؟ تو شرکت یا...نمیدونم هرجایی.
لی-نه. من تو شرکت با همه خوب برخورد میکنم و تا حالا به کسی بدیای نکردم. زین هم انقدر مهربون هست که کسی حتی اگه بخواد هم قلبش هم نمیزاره چون زین آزارش حتی به یه مورچه هم نمیرسه. زین مهربونترین کسیه که...
لو-اوکی اوکی باشه. اگه ولت کنم تا سه ساعت از فرشته بودن رفیقم میگی. بیخیال لیام. منو زین از وقتی یادمه باهم دوستیم. زینو مثل کف دستم میشناسم.
لی-آره. میدونم...
و سکوت اونجا حاکم شد. تا اینکه لویی دستشو دوبار روی شونه لیام زد.
لو-پاشو مرد. پاشو بریم پیش دوست پسرامون.
لیام لبخند کوتاهی زد و بلند شد.
-آقا؟
لیام و لویی برگشتن و دختر بچهای رو دیدن که با چشمای درشتش بهشون نگاه میکرد.
لی-جانم عزیزم؟
-یه آقایی بهم اینو دادن که بهتون بدم.
لو-اون آقا رو ندیدی؟
لویی بلافاصله پرسید و لیام با ترسی که کمی واضح بود کاغذ رو از دست دختر گرفت.
-نه متاسفانه. صورتشو پوشونده بود.
لو-خیلی خب...ممنون عزیزم.
و دستشو برای دختر تکون داد همونطور که دختر دستشو براش تکون داد.
لو-لیام؟ ببینمش.
و کاغذ رو از لیامی که کلافه بود گرفت.
~پین. پسر خوبی باش و به حرفام گوش کن. دلم نمیخواد به کسی آسیب بزنم. مطمئنم تو هم دلت نمیخواد.
اگه بگیم لویی شکه نشده بود دروغ گفتیم. اون یارو رسما تهدید به آسیب زدن کرده بود. لیام کلافه دستشو تو موهاش میکشید. اون فرد تهدید به آسیب زدن کرده بود و ذهن لیام ناخواسته به سمت آسیب دیدن زین رفته بود. لیام داشت تمام تلاششو میکرد که اجازه نده اشکاش وارد محدوده صورتش شن. داشت تمام تلاششو میکرد که قوی باشه. اون از آسیب دیدن خودش نمیترسید. به هیچ وجه! اینکه زین آسیب ببینه براش مثل کابوس بود. سریعا سمت لویی برگشت. کسی که به لیام فضا داده بود که فکراشو بکنه.
لی-ز...زی...زین! باید بریم پیششون!
و با لویی سمت ماشین دویدن.
لی-لویی توروخدا تندتر برو.
لو-لیام اگه قرار باشه زین رو سالم ببینی خودت هم باید سالم برسی!
اما با تمام سرعت میروند. خودش هم نگران برادر و دوست پسرش شده بود. رسیدن خونه. سریعا پیاده شدن و سمت خونه دویدن. پشت سر هم زنگ رو فشار میدادن تا اینکه چهره متعجب زین و هری پشت در مشخص شد.
ز-لی؟
ه-لویی؟
هر دو متعجب بودن اما بعد از اون هر دوشون تو بغل دوست پسراشون فرو رفتن. اما تنها کسی که اشک میریخت لیام بود که محکم زین رو به خودش فشار میداد.
ز-لیام؟داری منو میترسونی! اتفاقی افتاده بیب؟!
لیام از زین جدا نشد و فقط نگاه کوتاهی به لویی انداخت که سرش رو آروم تکون میداد. لیام زینو سمت کاناپه برد و روش نشستن. و لیام گفت. از همه چی گفت. همینطور آخرین تهدید که نیم ساعت پیش بوده. مشخص بود که الان زین هم تحت فشاره. اما نه به اندازه لیام.
ز-میخوای چیکار کنی؟
لی-من...فقط میترسم اون بهت آسیب بزنه زینم. من نمیخوام تو قربانی زیاده خواهی من بشی.
و زین اون موقع داشت به این فکر میکرد که چیکار کرده که خدا لیامو بهش داده.
ز-الان بهترین کاری که میتونیم بکنیم اینکه از هم...
لی-نههه!!!
لیام داد زد و گوشاشو گرفت. نمیخواست ادامه حرف زین رو بشنوه. میدونست زین میخواد بگه از هم فاصله بگیرن.
لی-نمیخوام. نگو. هیچی نگو زین.
لیام گریه میکرد. زین دستای لیام با آرامش گرفت و از روی گوشاش بلند کرد.
ز-اما لیامم...من نمیخوام تو آسیب ببینی.
لی-منم نمیخوام تو آسیب ببینی. اما نمیتونم از دستت بدم زین...
اشکای لیام به سرعت جای اشک قبلی رو پر میکردن. زین هم بغض کرده بود.
لو-جدا شدن شما از هم بدترین اشتباهه. اینجوری اون یارو به خواستش میرسه. باید...
و متوقف شد و باعث شد همه نگاهش کنن. لبخند کوچیکی روی لبش شکل گرفته بود.
لو-من میرم به نایل زنگ بزنم.
ه-نایل برای چی؟
لویی برگشت و به اون جنع گیج نگاه کرد.
لو-نایل کجا کار میکنه؟
لی-اداره پلیس.
لو-آفرین. شان کجا کار میکنه؟
ز-آزمایشگاه اداره پلیس.
لو-آفرین. حالا با نایل و شان و خون روی نامه یه جمله بسازین.
ه-یعنی میخوای نامه رو به نایل بدی که اون به شان بده که شان با از دیانای خون اون فرد رو پیدا کنه؟
لو-دقیقا هز.
***
ن-الو؟
لو-سلام نایل. گوش کن. قضیه اینه...
و همه چیز رو برای نایل تعریف کرد.
ن-خیلی خب. بیاین اینجا ببینم من و شان چیکار میتونیم بکنیم.
لو-ممنون مرد. داریم میایم.
و قطع کرد.
لو-باسناتونو جمع کنین بریم پیش نایل و شان.
از خونه خارج شدن. توی راه زین موهای لیامو نوازش میکرد و روشون بوسه میزاشت و لیام هم سرش رو روی سینه زین گزاشته بود و از آرامش بینهایت اون پسر استفاده میکرد. زین میدونست مردش ترسیده. و میدونست الان وظیفشه که مردشو آروم کنه.
لی-زینی؟
ز-جانم لیوم؟
لی-هرچی بشه نمیری نه؟ ترکم نمیکنی، درسته؟
ز-من همیشه اینجا. دقیقا کنار تو لیام.
(Right next to you Liam😭)
***
ن-شان داره روش کار میکنه. احتمالا حداکثر ۱۵ دقیقه طول بکشه.
لی-ممنون نایل.
همونطور که دستش دور زین حلقه بود گفت. زین آرامشش به مردش برگردونده بود و مردش رو برای محافظت ازش قویتر کرده بود.
ن-شماها اوکیاین؟
ز-آره نایل. ما خوبیم.
لی-بیخشید که شما رو درگیر کردیم.
ن-دیگه این حرفه نزن لیام. ماها خانواده همیم. خانواده همه کاری میکنن تا اعضا در آسایش باشن. حالا...یه... کثافتی اومده و شما رو تهدید کرده. مطمئن باش پدرشو در میاریم.
لیام و زین لبخند پراطمینانی به نایل که لحن جدیای به خودش گرفته بود زدن. همون موقع شان اومد و همه توجه ها سمتش رفت.
ش-خب. خون متعلق به فردی به اسم جاستین بردسون بود. میشناسینش؟
لی-تا حالا همچین اسمی نشنیده بودم.
همه داشتن میگفتن که همچین اسمی نشنیدن. اما زین ساکت بود.
لی-زین؟
ز-من میشماسمش.
.
.
.
.
سلااااااام😁
وقفهای در آپ کردن به وجود اومد. مودونم. و مودونم جای حساسی تموم کردم😂 خب...حدساتون چیه؟ به نظرتون کی پشت این قضایاست؟ و دلیلتون چیه؟ اسپویل نمیکنم فقط مینویسم تنکس فور یور گسینگ😂
راستی. برین تو گوگل بنویسین
billboard fan army
حتما وی پی انتون روشن باشه. بعد یه سری چرت و پرت میاره و یه نوشته آبی vote now. میزنینش و صبر میکنین که صفحه باز بشه. یه صفحه سیاهه. بعد دوباره vote now که تو یه کادر سیاهه رو میزنین و نیک نیمتون و ایمیلتون رو وارد میکنین. بعدش هم شروع کنین به ووت دادن. نایل، لویی، لیام و هری اونجان و منتظر حمایت ما هستن. این جریان هم ادامه خواهد داشت تا champion مشخص شه. لطفا برین vote بدین. اگه اشتباه نکنم لویی و نایل شایدم هری عقب افتادن. با هر چندتا گوشی و تبلت میتونین برین و حتما اطلاع رسانی کنین!!!!
انی وی...ووت و کامنت فراموش نشه چون باعث بلس شدن روح بنده حقیر میشود.
قلب بهتون💜🌈
YOU ARE READING
Me, when you came {Ziam.M}
Fanfictionمن دوسش داشتم...اما اون منو نمیدید:) زیام استوری لیام تاپ امیدوارم خوشتون بیاد قلب بهتون💜🌈