~ پناهگاه ~

382 86 107
                                    



خسته و بی رمق سمت پناهگاهش حرکت میکرد.. دریاچه ی کوچیکی که دیگه کسی حتی بهش نگاه نمینداخت ولی برای هری همه چیز بود..

بعد ملاقاتش با کریس ، بعد از دست دادن همه چیزش دیگه نمیدونست باید چیکار کنه.. کاملا تهی بود .. دوباره به صفر رسیده بود..

اجازه نمیداد اشکاش صورتش و بپوشونه.. این هری ، هریه قدیمی نبود که با هر مشکلی سریع اشکاش در بیاد و شکست و‌ قبول کنه..

اما این بارون تابستونی نرمی که روی صورتش میبارید بهش میگفت من اشکات و میپوشونم.. پس هری بارید..

ابر های سنگین قلبش بهم فشرده شدن و بارون لطیف احساساتش صورتش و پوشوند..

وقتی رسید به دریاچه ، لباساش و درآورد و توی آب پرید ..
هوا خنک تر شده بود ، شب بود ، وسط یه جنگل که بجز خودش هیچ کس نبود..

درختا با باد ملایمی تکون میخوردن و برگ های خشک شده رو روی آب دریاچه میریختن..

بدن هری کمی لرزید و احساس سرما کرد..

خودش و به آب سپرد و مثل مرده ای روی آب شناور موند و نفسش و حبس کرد.. این کار همیشه بهش آرامش میداد..

با شنیدن صدای ماشین هول شد و آب پرید توی حلقش.. با خودش فکر کرد کدوم خری آرامشش و بهم زده..

وقتی نور ماشین فضا رو روشن کرد ‌‌و جلوی دریاچه توقف کرد ، هری بدنش و جمع کرد و بیشتر توی آب فرو رفت..

موهای خیس شده اش و پشتش گوشش جمع کرد و به رو به روش خیره شد..

درسته ، حدسش سخت نبود ! این همون مزاحم تازه وارد بود..

پوف کلافه ای کرد و به پسر رو به روش نگاه کرد..

اون پسر هنوز هری رو ندیده بود ، به ماشینش تکیه داد و سیگارش و روشن کرد..

هری : میشه توی جایی که مربوط به منه سیگار نکشی؟

پسر تازه وارد هول شد و از جاش پرید و با خنده گفت : هییی ترسوندیم

هری : کی هستی و اینجا چی میخوای ؟

پسر سرش و خاروند و کمی با هری نزدیک شد و گفت : من زینم.. و تو؟

هری جواب نداد و شنا کردن توی آب و از سر گرفت..

رفتار های هری برای زین جالب بود.. دقیقا نمیتونست بفهمه این پسر از چی ناراحته ..

هری : تا فردا صبح میخوای به من زل بزنی؟

هری وقتی برگشت دید که زین داره لباساش و درمیاره..

هری : چیکار میکنی؟؟

زین : میتونی سندی که باهاش اینجا رو خریدی نشونم بدی؟

هری که کم آورده بود ، دستش و به آب کوبید و برگشت

زین بلند خندید.. پسر رو به روش سعی میکرد خودش و عصبی نشون بده ولی فقط یه پیشی عصبی کوچولو بود..

Zero point | zarry stylik |Where stories live. Discover now