Listen to pillow talk and sweat by Zayn Malik
هری روی صندلی رستوران نشسته بود و با استرس پاهاش و تکون میداد.. نمیدونست چه اتفاقی میوفته و اصلا زین میاد یا نه!
صفحه ی گوشیش با نوتیفیکشن پیام جما روشن شد : هنوز نیومده؟
انگشت های هری توی تایپ کردن کند شده بود و لباش و میجوید : نمیاد..
ساعت شیش و ربع شده بود که دو نفر روی صندلی ، جلوی هری نشستن..
چشمای هری بیشتر از این نمیتونست باز بشه .. انقدر از دیدن تئو متعجب شده بود که نمیتونست برای حضور زین واکنش معقولی نشون بده!
زین همه ی تلاش شو میکرد تا عادی رفتار کنه.. دستش و سمت هری دراز کرد تا نگاه خیرش و از روی تئو برداره..
زین : سلام... هری!
هری به سختی چشماش و از روی تئو برداشت .. دستای عرق کرده اش و با لباسش پاک کرد و به زین دست داد..
هری : چند وقته باهمین؟
زین : فکر کردم اینجا میایم که تو حرف بزنی نه ما!
هری : گفتم چند وقته باهمین؟؟؟
زین وقتی رگای عصبی هری رو دید میخواست همونجا بغلش کنه و بگه هیچی نیست... اما هری هنوز هیچی نگفته بود که راضیش کنه!
زین : هر حرفی داری بزن ما نیومدیم اینجا جواب سؤالای تو رو بدیم
هری : اشتباه کردم..
هری بغض سنگین شو قورت داد .. دستاش لبه ی صندلی رو چنگ زد تا خودشو کنترل کنه..
هری : فکر میکردم داری شوخی میکنی که با کسی میای.. اگه واقعا وارد رابطه شدی حرفای من قراره چه تاثیری داشته باشه؟
هری عمیقا احساس شکستگی میکرد.. فقط میخواست زودتر اونجا رو ترک کنه.. رو به رو شدن با این واقعیت که دیگه برای زین هیچ اهمیتی نداره براش از هر دردی بد تر بود..
چشمای زین همه ی حرکات هری رو میپایید...
هری ده قدم برداشته بود که تئو ، زین و از جاش بلند کرد..
تئو : چرا معطلی؟ تا همین جا بسه.. برو دنبالش بعدا خودت عذاب وجدان میگیری
زین قدم های اولش و آروم و قدم های بعدی رو تند تر برداشت...
هری به قسمت خلوت ساحل رسیده بود و روی یه تخته سنگ نشسته بود..
صدای هق هق ریزش توی صدای موج دریا گم میشد..
زین خیلی به هری نزدیک شده بود و فقط چند قدم باهاش فاصله داشت..
هری : اومدی که چی بشه؟
هری این حرف و زد و سمت زین برگشت..
زین فقط به هری زل زد و هیچی نگفت.