~ صخره ~

363 87 170
                                    

من این پارت و با ورژن آکوستیک Dusk till down نوشتم.. میتونه یه پیشنهاد باشه برای گوش دادنش همراه خوندن پارت🥺

______

بدن پسر چشم سبز لای پتو پیچیده شده بود .. بخاطر بد خوابی دیشبش هنوز احساس خستگی میکرد و به سقف زل زده بود..

تنها خوبی کارش این بود که صبح شروع نمیشد و میتونست تمام روز رو برای خودش داشته باشه..

گردنش و چپ و راست کرد تا گرفتگیش کم تر بشه.. موهای بهم ریخته شو با دست مرتب کرد و از جاش بلند شد..

خب امروز میتونست یکمی اون اطراف بگرده و جاهای خفن شو کشف کنه..

لباس تنش کرد ..کلید اتاق و چرخوند و به راه رو نگاه کرد.. خبری از اسمیت نبود.. نفسش شو بیرون فرستاد و قدم هاش و تند تر کرد..

وقتی از در بار اومد بیرون و هوای تازه رو استشمام کرد دوباره حالش خوب شد و یادش رفت دیشب و خیلی بد خوابیده..

از دور پسری رو دید که چند تا کیف و ساک رو با خودش به سختی حمل میکرد و هر چند ثانیه ایست میکرد تا نفس تازه کنه..

وقتی که نزدیک تر رفت تشخیص داد که اون زینه..
و الان میتونست زین و کمک کنه تا کار اون شبش و جبران کرده باشه!

با قدم های سریعی خودش و به زین رسوند و رو به روش ایستاد .. پسر سبزه که سرش پایین بود و نفس میگرفت با دیدن پاهایی که جلوش متوقف شدن سرش و گرفت بالا..

نمیتونست لبخندی رو که بخاطر دیدن اون پسر فرفری بود پنهان کنه از روی صورتش..
زبونش و روی لبش کشید تا کنترل بیشتری روی خودش داشته باشه و خندش و جمع کنه..

با تک سرفه ای فضا رو عوض کرد و شروع به صحبت کرد : چی باعث شده افتخار دیدن شما رو داشته باشم مستر هری!

هری : این که آدم خوش شانسی هستی که صبح تو با دیدن من شروع کنی..

زین خنده ای بخاطر بامزگی و پررویی پسر رو به روش روی لباش اومد ..
وسیله هاش و روی زمین گذاشت و دستاش و به کمرش زد ..

هری کاملا یادش رفته بود که برای کمک به پسر رو به روش اومده .. اما وقتی دید زین داره کمرش و میماله فهمید که باید امروز و کوتاه بیاد !

زین : آره واقعا خوش شانسم..

بعد از چند دقیقه جواب حرف هری رو داده بود ! انگار داشت روی واقعیت حرف هری تمرکز میکرد..

هری : آم خب به هر حال من اومدم که برای جبران بهت کمک کنم..

زین : راضی به زحمتت نیستم فرفری..

Zero point | zarry stylik |Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin