*ایشون که روی کاوره تئو جیمز جان هستن که توی این پارت مهمان افتخاری تشریف دارن😌*
به نوشته های این پارت دقت بیشتری بشه لطفا ^^
______زین با هیجان اطراف بار و نگاه میکرد تا اثری از پسری که باهاش قرار گذاشته بود پیدا کنه... اون گفته بود میاد پس باید منتظر میموند..
بار هنوز شلوغ نشده بود و بارمن داشت یه سری شیشه رو جا به جا میکرد..
زین سفارش شو گرفت و گوشه ای روی صندلی نشست ..دستاش و روی میز گذاشت.. موبایلش و درآورد و چند تا کانال خبری رو چک کرد.. این روزا خبرا پر بود از همکاری های جدید خانواده ی سلطنتی انگلیس و مقامات فرانسوی.. اونا داشتن قرارداد های جدیدی رو از نظر شراکت های مالی تنظیم میکردن که به نفع هر دو کشور بود..
زین : فاک به همشون ..
گوشی شو قفل کرد و گذاشت توی جیبش .. متوجه شد یکی از کارکنای بار با پیشبند مخصوص کنارش وایساده ..
اما وقتی سرش و آورد بالا و هری رو دید ، چشماش داشت میزد بیرون..
زین : تو اینجا..
هری : کار میکنم...
زین : اوووو .. خیلی هم عالی!
هری : چیزی نیاز نداری؟؟
زین : این یعنی پیشم نمیشینی؟
هری برگشت و به مرد درشت هیکلی که پشت بار وایساده بود نگاه کرد..
اون میترسید اسمیت از کار بیکارش کنه..
زین متوجه نگرانی هری شده بود!هری : میتونی تا آخر وقت بمونی تا کارم تموم بشه؟
زین : تا هر وقت که بخوای رفیق!
اولین بار بود که یه نفر به هری میگفت رفیق!.. و اون واقعا نمیتونست حسش و توصیف کنه.. حتی نمیتونست بفهمه این حس خوبه یا بده؟!
اسمیت از طرف دیگه ی بار هری رو زیر نظر داشت .. برای اولین بار میدید هری داره با یه مشتری حرف میزنه.. اون خیلی کم حرف بود و این براش عجیب بود..
زین هم متوجه نگاه های گاه و بی گاه اسمیت روی خودش شده بود و سعی کرد بیخیالش باشه..
یکی از رقاص های بار ، باسنش و روی ران های زین مالید و با لوندی خودش و تکون میداد..
زین پوزخندی زد و گفت : آدرس و اشتباهی اومدی
رقاص خندید و توی بغل زین چرخید ، دستش و روی صورت زین کشید و گفت : من میتونم بیدارت کنم
زین : But I'm so gay!
حالا زین خندید و خیره به پسری شد که داشت به مشتری ها خدمت میداد ..