-part15-

6.2K 1.1K 437
                                    

یونگی با تاسف سری تکون داد و مشغول گاز زدن تیکه گوشت تو دهنش شد و رد نگاه جیهوپ که به جونگکوک ختم میشد رو دنبال کرد و با کلافگی نفسش رو به بیرون فوت کرد.

از خودش متنفر بود ،از خودش بابت گذشته اش متنفر بود و نمیتونست به هیچ وجه منکر این قضیه بشه که تا چه حد خودش رو مقصر حال دوستش میدونه .

با شنیدن سوال تهیونگ دست از افکارش برداشت و با ترس به جیهوپ که شوکه  قاشقش رو نزدیک سوپش نگه داشت ، نگاه کرد و اب دهنش رو با ترس قورت داد :

_ یونگی تو کسی به اسم ایان میشناسی ؟!

جونگکوک سرش رو بلند کرد و با تعجب به تهیونگ خیره شد :

_ ایان ؟! این اسم قبلی منه ...

******


سرش رو با شنیدن صدای جونگکوک بلند کرد و خیره به نگاه متعجبش با صدای جیهوپ سمتش برگشت:

_کوک، اگه غذاتو خوردی بلند شو.

_ولی من هنوز غذام رو...

جیهوپ از پشت میز بلند شد و بی توجه به مخالفت جونگکوک با اخم منتظر نگاهش کرد:

_ میریم بیرون، بلند شو.

_ از چیزی فرار میکنی جی؟!

تهیونگ گفت و متقابلا از پشت میز بلند شد و روبروی جیهوپ ایستاد.

به اندازه کافی به عجیب بودن ماجرا پی برده بود و متوجه حقیقتی که یونگی و مردی که مقابلش ایستاده بود و سعی داشت کلافگیش رو پشت خونسردی ظاهریش پنهان کنه، شده بود.

ولی به هیچ وجه قصد نداشت، دوباره بدون شنیدن حقیقت حتی قدمی از قدم برداره.

_ چیزی برای فرار کردن هست؟!

تهیونگ یکی از دست هاش رو طبق عادتش تو جیب شلوارش فرو برد و خیره به نگاه جیهوپ پوزخندی زد:

_ اینطور به نظر میرسه. هرباری که با جونگکوک صحبت میکنم تمام سعیت رو برای دور کردنش از من انجام میدی.

_ شاید فقط از طرز نگاهت نسبت به نامزدم خوشم نمیاد هوم؟! بلند شو جونگکوک.

جیهوپ با لحن سردی خیره به چهره خونسرد تهیونگ گفت و جمله اخرش رو با صدای بلندی رو به جونگکوک لب زد.


جونگکوک از پشت میز بلند شد و از گوشه چشم به نیم رخ جذاب تهیونگ که با پوزخندی به جای خالی جیهوپ نگاه میکرد، چشم دوخت و با کشیده شدن دستش همراهش از ویلا بیرون رفت.

تهیونگ بدون اینکه تغییری تو حالت چهره اش ایجاد کنه سمت یونگی که تمام مدت بی هیچ حرفی، تماشاگر بود برگشت و دست هاش رو روی میز گذاشت و کمی سمتش خم شد:

✿∴BLOOM∴✿Where stories live. Discover now