از درد به خودش می پیچید ولی اون کسی نبود که واسه این درد ها اعتراض کنه.
_خب یونگیا حالا که انقدر ازش لذت میبری چطوره که یکم بیشترش کنیم؟!
هوپ با صدای دورگه و بمش گفت و یونگی نفهمید اینکه زیر دلش خالی شد بخاطر اون صدای لعنتیِ یا ویبراتور کوفتی.
وقتی درجه ی ویبراتور بیشتر شد کنترل ناله ی ریزی از گوشه ی لبش در رفت.
_آ... آههه.
گرمی لب های هوسوک رو پشت گردنش حس کرد.
آرزو میکرد زودتر اونو از شر شلوار و باکسرش خلاص کنه؛ هیچ دلش نمیخواست شلوار گرون قیمت و مارکش کثیف شه.
اما برعکس تصوراتش، هوسوک بعد از مرتب کردن کرواتش از اتاق خارج شد.
_زود باش کیتن نمیخوام دیر برسیم.
یونگی میل عجیبی به کوبیدن سرش تو دیوار داشت.
دلش میخواست همین الان با یه هندجاب خودش رو راحت کنه و روی تخت کینگ سایز گوشه ی اتاق بیهوش شه.افسوس که عصبانیت هوسوک شوخی بردار نبود و همه ازش حساب میبردن و مین یونگی هم از این قاعده مستثنا نبود.
با کج خلقی توی بوگاتی گلد هوبی نشست و در جواب لبخند حرص درارش یه چشم غره ی محسوس رفت.
*******
مقداری از شامپاین داخل جام چشید و سعی کرد خودش رو سرگرم کنه.درست سه ساعت بود که هوسوک با اون پیرمردهای هیز و وراج مشغول بستن قرار داد و یونگی رو با یه ویبراتور لعنت شده و حال خراب رها کرده بود.
در حال بازی کردن با جامش بود که یه مزاحم درست روبه روش سبز شد.
_حیف نیست یه بیبی به این زیبایی، تو شب به این خوبی تنها باشه؟!
به پسر قد بلند نگاهی انداخت.
اینم مثل خیلی های دیگه از اول مهمونی چشم های هرزش رو تن یونگ میچرخید و معذبش میکرد.
_بزن به چاک تا فکت رو خورد نکردم.
یونگی کوتاه غرید.
پسر اهمیتی نداد و با نیشخند نزدیک تر شد.
_با یه گربه ی وحشی امشب بیشتر بهم خوش میگذره.
پس اون هوسوک احمق کدوم جهنمی بود؟؟
یون مشتش رو برای کوبیدن تو صورت پسر آماده کرد که صدای آروم اما پر از خشم هوسوک رو شنید.
_نکنه هوس کردی بمیری؟!
مچ دست پسر رو انقدر فشار داد که صورتش از درد قرمز شد.
_م.. من متاسفم آقای جانگ... نمیدونستم دوست پسر شماس... دیگه... آخخ... دیگه تکرار نمیشه.
ترسی که تو صدای پسر بود باعث شد حس خوشایندی زیر پوست یونگی بدوه.
BINABASA MO ANG
BTS Fun
Short Storyتوییت و وانشات فلافی و فان و اسمات از هفت تن بنگتن با ما خشتک بپارانید درخواستی هم پذیرفته میشه جینگولا