چانیول نگاهی به ساعتش انداخت و چرخید سمت هیونا یکی از خدمه های عمارت
_برو ببین کجا رفت؟ نیم ساعت طول کشیده کارش
هیونا تعظیم کوتاهی کرد و خواست قدم برداره که بکهیون با لبخند گنده ای وارد سالن غذا خوری شد
_واووو چانیولا چه دستشویی خفنی بود
بکهیون ذوق زده نشست پشت میز و نون تستی رو گرفت بین انگشتاش
_خشک کن خیلی خفن بود
چانیول پوفی کشید و از جاش بلند شد
_من میرم اتاقم سریع کوفت کن بیا بالا مدرسه دیر میشه
بک تند تند سرش رو تکون داد و مشغول خوردن شد
_بکهیونی تو چند سالته؟
بک سرش رو بلند کرد و به همون دختری که بردش دستشویی خیره شد
_۱۷سالمه
هیونا لبخند مهربونی زد و نشست کنار بکهیون
_ارباب جوان...دوست پسرته؟
بکهیون مردد نگاهی به اون دو انداخت و شونه اش رو تکون داد
نمیتونست چیزی بگه چون چان پدرش رو در میاورد
_حالا باشه یا نباشه؟
سانمی لبش رو تر کرد و مو های بکهیون رو از روی پیشونیش کنار زد
_تو خیلی زیبایی بکهیونی
بک لبخند کوچیکی زد
_ممنون
هیونا خواست صحبتی بکنه که بکهیون از جاش بلند شد
_من باید برم ممنون بابت صبحونه خیلی چسبید
دستی تکون داد و دویید سمت راه پله
از پله ها بالا رفت و وارد اتاق شد
ولی با دیدن صحنه رو به روش هین بلندی کشید و پشتش رو به چانیول کرد
_بپوشون اون شیلنگ رو
چانیول خنده بلندی کرد و باکسرش رو از کشو بیرون کشید
_شیلنگ؟ برای تو چیه؟ از این خیار کوچولو ها؟
بکهیون چیشی کشید و عقب عقب رفت سمت تخت تا لباس های خودش رو برداره
_راستی کوچولو دیشب خواب دیدی آقا لولو اومده ببرتت
بکهیون نفس حرصی کشید و چرخید سمت چانیول ولی با فهمیدن این موضوع که هنوز لخت مادر زاد اونجا ایستاده چشماش رو بست و غرید .
_ نه خیرم خواب دیدم تو میخوای منو بکشی حالا ام اونو بپوشون معذبم
چان نگاهی به پسر کوچولوش که خواب بود انداخت و زبونش رو روی لبش کشید
_پسرم که خوابه پس چرا معذب میشی؟
بکهیون خنده ای کرد و بی هواس پلکاش رو از هم فاصله داد
_بذار استراحت کنه چون قرار تو مدرسه بازم بکنیش تو لوله اگزوز
چانیول باکسرش رو بالا کشید و یونیفرمش رو از داخل کمد بیرون آورد
بکهیون لباس های چان رو از تن خودش درآورد و بی توجه به چانیول که به رون های تپل و سفیدش خیره شده بود ، شلوارش رو بالا کشید و تیشرتش رو تنش کرد
موهاش رو مرتب کرد و کوله ش رو از روی زمین چنگ زد
_خب من حاضرم بریم
چانیول یه تای ابروش رو بالا انداخت و خنده ای کرد
_چی؟ بریم؟ برو من با تو چیکار دارم؟
بکهیون چشماش رو گرد کرد و به چانیول نزدیک شد
_ هی تو باید من رو ببری خونمون حاضر بشم و بعد بریم مدرسه
چانیول کراواتش رو انداخت دور گردنش و اخمی کرد
_خودت برو راننده شخصی که نیستم
بکهیون پوزخندی زد و انگشتاش رو دور کراوات چان حلقه کرد
_یول تو باید به حرفم گوش کنی
مشغول بستن کراوات چانیول شد
_چون من یه فیلم خیلی خفن ازت دارم که میتونم تو پیج یوتیوب و اینستا پخش کنم و میدونی که؟ همه می بیننش
بکهیون وقتی از بستن کراوات مطمئن شد با کشیدن کراوات سر چانیول رو خم کرد و بوسه ریزی روی لباش گذاشت
_پایین منتظرتم...یولا
چشمکی زد و به سمت آسانسور داخل اتاق چانیول حرکت کرد و واردش شد
چانیول با حرص دندوناش رو به نمایش گذاشت و یقه کتش رو درست کرد
طبق معمول دوست داشت انقدر بکهیون رو بزنه تا جون بده
🍬🍬🍬
ماشین رو نگه داشت و منتظر شد تا بکهیون پیاده بشه
_خیلی خب همین جا وایستا الان میام
در ماشین رو باز کرد تا پیاده بشه ولی چانیول سریع مچ دستش رو چسبید و خونسرد لب زد
_فلشت رو هم بیار میخوام فیلم رو ببینم
بکهیون با پوزخند سرش رو تکون داد
_باشه میارم ولی بدون اونم خرد کنی باز ازش کپی دارم
تکخندی کرد و از ماشین پیاده شد
حدود یک ربع بعد از خونه خارج شد و در حالی که مو های صافش به خاطر نسیم تو هوا معلق بودن ، در ماشین رو باز کرد و سوار شد
پوفی کشید و در ماشین رو بست
چانیول دستش رو سمت بک دراز کرد
_فلش
بکهیون دستش رو کرد داخل جیبش و فلش مشکی رنگش رو بیرون آورد
_بگیر
فلش رو به چانیول داد و منتظر شد تا ماشین حرکت کنه
_ برو دیگه
چانیول نگاهی به ساعت کرد و نیشخند زد
_اول زنگ ادبیات داریم اون لی عوضی هم که باباش مرده طبق معمول نمیاد پس اول میریم این فیلم رو نگاه کنیم
بکهیون ابروهاش رو بالا انداخت
_چی؟ نه من باید برم مدرسه...غیاب می خوریم
چانیول خنده تمسخر آمیزی کرد و با تاسف سرش رو تکون داد
_غیبت بخوریم چی میشه؟
بکهیون آهی کشید و تو خودش جمع شد
می دونست که چانیول حرفش رو گوش نمی کنه پس زیاد اصرار نکرد و ساکت نشست
چانیول ماشین رو حرکت داد و چند خیابون بالا تر نگهداشت
لپ تابش رو از کیفش بیرون آورد و گذاشت روی پاهاش
فلش رو به USB لب تاپ وصل کرد و وارد ویدیو ها شد
بک که سمت چانیول خم شده بود دستش رو روی یکی از فیلم ها گذاشت و خندید
_اینه
چانیول نفس حرصی کشید و فیلم رو پخش کرد
با دیدن صحنه رو به روش تقریبا شوکه شد چون بکهیون واضح فیلم رو گرفته بود
نقطه اتصال چانیول و اون پسره کاملا مشخص بود و صدای ناله پسره همه چیز رو کامل میکرد
با عصبانیت از فیلم خارج شد و فلش رو پرت کرد بغل بکهیون
_عوضی
بکهیون خنده ریزی کرد و سرش رو تکون داد
_تحریک شدی؟
چانیول دندوناش رو روی هم کشید و چرخید سمت بکهیون
_ببند اون گاله رو تا پر خونش نکردم
بکهیون اخم کمرنگی کرد و غرید
_بفهم چی داری میگی پارک چانیول شی...این فلش الان تو دستامه اگه بخوام میتونم رفتیم مدرسه بدمش به مدیر تا ببینه
چانیول مشتی به فرمون زد و سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد
مغزش داشت سوت می کشید و شقیقه هاش به شدت تیر می کشیدن
بکهیون نگاهی به جلو انداخت و لب زد
_راه بیفت
🍬🍬🍬
این که یه زوج هم زمان با هم جایی برن خیلی چیزعجیبی نبود
ولی بکهیون نمی دونست که به چه دلیل کوفتی الان باید همه نگاهاشون روی خودش و چانیول باشه؟
واقعا این خیلی خجالت آور بود
ولی چانیول بی اهمیت به اطرافیانش دستاش داخل جیبش بودن و کنار بکهیون حیاط مدرسه رو قدم میزد تا بعد خوردن زنگ ، به کلاسشون برن
بکهیون واقعا داشت زیر نگاه های اون دانش آموزای حسود سوراخ میشد
چانیول کنار بوفه مدرسه ایستاد و باعث شد بکهیون هم کنارش بایسته
چانیول کلافه پولش رو روی پیشخوان کوبوند و لب زد
_ یه آبمیوه
مسئول بوفه مدرسه سری تکون داد و بعد از چند ثانیه آب میوه ای روی پیشخوان گذاشت
بکهیون وقتی چان راه افتاد پشت سرش قدم برداشت و سرش رو پایین انداخت
ولی زیر چشمی هواسش به همه چیز بود
با دیدن ریوجین که تازه وارد حیاط مدرسه شده بود سریع دستاش رو دور بازوی چانیول حلقه کرد و پوزخندی به چهره دختر حرصی که ۴ متر باهاش فاصله داشت ، زد
چه لذتی داشت این که رل قبلی دوست پسرت رو حرص بدی!
چانیول با حلقه شدن دستای بکهیون دور بازوی متعجب نگاهی به چهره مرموز دوست پسرش انداخت و با دنبال کردن نگاهش تونست ماجرا رو بفهمه
پس بکهیون سعی داشت حرص ریوجین رو در بیاره
نیشخندی زد و برای واقعی شدن نقشه پسر کوچیکتر دستش رو پشت کمر بکهیون گذاشت و به پشت حیاط راهنماییش کرد
بکهیون شوکه سرش رو بلند کرد و با یادآوری این که چانیول وقتی میخواد کسی رو بکنه میاد این پشت ، خواست فرار کنه که چان دستش رو کشید و کوبوندش به دیوار
_هی جوجه کوچولو بودی حالا
بکهیون واقعا نمی دونست که چانیول چش شده؟
نکنه داخل اون آب میوه قرص روان گردان ریخته بودن؟
ولی پسر بزرگتر خوب میدونست که الان باید چی کار کنه
چون مطمئن بود که ریوجین پشت دیوار مخفی شده تا رابطه اون ها رو زیر نظر بگیره
ساعد دستش رو کنار سر بکهیون زد و تو صورتش خم شد
بکهیون همچنان شوکه به صورت جذاب پسر رو به روش خیره بود و تند تند پلک میزد
چرا الان کاری نمی کرد و شوکه فقط داشت پسر رو به روش رو قورت میداد؟
چانیول تو ۱ سانتی لب های بکهیون نفس عمیقی کشید و لباش رو روی لب های نیمه باز بکهیون قرار داد
مک عمیقی که به لب پایین بکهیون زد باعث شد بر خلاف دیشب ، این بار پیچش شیرینی زیر دلش احساس بکنه و خودش رو بیشتر به بکهیون بچسبونه
حالا کاملا هواسش از دختری که پشت دیوار ستون اون ها رو زیر نظر داشت پرت شده بود و تمام هواسش روی بوسیدن اون لب های صورتی بودن
دستش رو پشت گردن بکهیون گذاشت و سرش رو کج کرد
زبونش رو روی لب های بکهیون سر داد و باعث شد بکهیون ناخواسته لب هاش رو از هم فاصله بده و با ورود زبون چانیول داخل دهنش ناله خفه ای بکنه
چانیول مک محکمی از لب های بکهیون گرفت که باعث شد دندون هاش داخل گوشت لب های بک فرو بده و پسر کوچیکتر دوباره آروم ناله بکنه
چانیول بوسه دیگه ای روی لب بکهیون گذاشت و سرش رو آهسته عقب برد
بکهیون همچنان شوکه به بوسه چند ثانیه پیشی که داشتن فکر می کرد
واقعا اولین کیس هاتی بود که داشتن
البته تا الان بیشتر از سه بار هم رو نبوسیده بودن ولی خب این یکی خیلی خوب بود
جوری که بکهیون دلش میخواست ادامه پیدا کنه
چانیول لباش رو زیر گوش بکهیون برد و نفس داغی کشید که باعث شد بک مور مورش بشه و زیر دستای چان بلرزه
چانیول پوزخندی زد و آهسته زمزمه کرد
_ ریوجین پشت ستون داره نگاهمون میکنه...طبیعی رفتار کن
بوسه ای روی گوش بکهیون گذاشت و به مردمک های لرزونش خیره شد
بکهیون آهسته آب دهنش رو قورت داد و برای طبیعی شدن نقشه ، بدون این که ذره ای فکر کنه که داره چه غلطی میکنه
روی پاهاش بلند شد و بوسه خیسی روی گردن چانیول کاشت
دستاش رو بین پاهای چان برو و فشاری به عضوش وارد کرد
چانیول شوکه ناله کرد و خواست دست بکهیون رو پس بزنه ولی فاک این خیلی تحریک آمیز بود و چان نمیتونست از چیزای سکسی بگذره
بکهیون زبونش رو روی گردن چانیول سر داد و فشار دستش رو بیشتر کرد
چانیول چشماش رو بهم فشرد و سرش رو بالا گرفت
اون بیون لعنتی داشت چه غلطی میکرد؟ چانیول داشت تحریک میشد و این اصلا خوب نبود
بکهیون با سوت ناظم که داشت به حیاط پشت نزدیک میشد سریع عقب کشید و با کشیدن دست چان قبل این که ناظم بهشون برسه اون رو سمت در برد و با هم رفتن داخل ساختمون
حالا چانیول باید با این دیک سیخ شده چیکار میکرد؟
بکهیون ترسیده نگاهی به اخمای چانیول کرد و لبخند لرزونی زد
_عاااا چانیولا خوبی؟
چانیول دندوناش رو روی هم کشید و دستاش رو مشت کرد
واقعا آرزوی خفه کردن بکهیون رو داشت...همین الان
اون به خاطر یه کوتوله خر خون که گوه کشیده بود به خوش گذرانی هاش تحریک شده بود و این اصلا چیز خوبی نبود
بکهیون آب دهنش رو قورت داد و لب زد
_م...میخوای کمکت کنم؟
چانیول نفس حرصی کشید و سرش رو آهسته تکون داد
_آره حتما...ولی قبلش از مدرسه میریم بیرون
بکهیون چشماش رو گرد کرد و هین بلندی کشید
_من نمیام
چانیول مچ دستای بکهیون رو گرفت و با خشونت تو صورتش خم شد
_چرا بیون میای!
بکهیون سعی کرد خودش رو از دست چانیول نجات بده و خودش رو تکون داد
ولی چانیول انگار واقعا قصد داشت که به بکهیون تجاوز کنه و هیچ چیزی جلو دارش نبود
بکهیون بیشتر دستش رو تکون داد و خواست جیغ بکشه که با دیدن فرشته نجاتش تقریبا گل از گلش شکفت
_کااااای
کای که تازه وارد ساختمون شده بود با دیدن بکهیون لبخندی به پهنای صورتش زد و با قدم های بلند خودش رو به چانیول و بکهیون رسوند
چان با حرص نفسش رو فوت کرد بیرون و مجبورا دست بکهیون رو رها کرد
کای بالاخره بهشون رسید و رو به چانیول بعد از احوال پرسی چرخید سمت بکهیون
_چطوری ببک؟
بکهیون خنده خجالت زده ای کرد و سرش رو آهسته تکون داد
_خوبم تو چطوری جون؟
کای مو های بک رو بهم ریخت و جواب داد
_منم خوبم
بکهیون دستش رو تو هم قفل کرد و اخم کمرنگی بین ابروهاش شکل گرفت
_اینجا چیکار میکنی؟
کای با یاد آوری این که برای چی اومده بشکنی زد و خندید
_اومدم پسر عموم رو ببرم نه که حالش بده
_آها خب برو
کای خواست بچرخه که با یادآوری چیزی دوباره سمت بک چرخید و دستش رو کشید پشت گردنش
_بکهیون راجب اون قضیه...میشه الان جواب بدی؟
بکهیون آب دهنش رو برای چندمین بار توی اون روز قورت داد و سرفه ای کرد
_خب ببین کای من خیلی فکر کردم ولی...تو برادر منی من نمیتونم که باهات بیام سر قرار باور کن نمیخوام ناراحتت کنم ولی من فکر میکنم رابطه دوستانه ای که بینمون هست خیلی بهتره تا این که با هم قرار بذاریم
کای که انگار واقعا جا خورده بود شوکه چند بار دهنش رو باز و بسته کرد و در آخر لبخند تلخی زد
_باشه بک به هر حال درکت میکنم
_هی کای بیا فراموش کنیم که تو چنین پیشنهادی بهم داده بودی باشه؟
کای سرش رو تکون داد و بدون دادن جوابی اونجا رو ترک کرد چون تحملش رو نداشت و سریع باید می رفت تا پسر عموش رو پیدا کنه
واقعا قلبش شکسته بود
بکهیون بعد از رفتن کای نگاهی به چانیول کرد که دستش رو زیر بغلش زده بود و با اخم غلیظی بهش خیره شده بود ، انداخت و لبخند معذبی زد
_هی پسر چرا نمیری کسی رو بکنی؟
چانیول چشماش رو ریز کرد و خواست سمت بکهیون هجوم ببره ولی خب...بک زرنگ تر از این حرفا بود و سریع از زیر دست چانیول فرار کرد و وارد کلاس شد
چانیول به معنای واقعی میخواست اون بچه رو بکشه و هیچی جلو دارش نبود
البته قبلش باید از دست این دیک سیخ شده ش خلاص میشد
🍬🍬🍬
_خب رابطه ات با بکهیون چطوره؟
چانیول پکی به سیگارش زد و پاهاش رو روی عسلی های خونه سهون انداخت
_رابطه؟ افتضاح...سهون ... فکر کنم ازش متنفرم
سهون خودش رو روی مبل رو به رویی چانیول انداخت و ابروهاش رو بالا انداخت
_تنفر؟ پس چجوری تحملش میکنی؟
چانیول آهی کشید و دستاش رو توی موهاش لغزوند
_ولی امروز که بوسیدمش خیلی حس خوبی داشتن و تحریک شدم
سهون نیشخندی زد و سرش رو تکون داد
_وقتی باهاش تحریک شدی و از بوسه تون لذت بردی یعنی ازش متنفر نیستی
چانیول سیگارش رو توی لیوان خاموش کرد و دستش رو به پیشونیش تکیه داد
_نه...ازش بدم میاد...خودش رو انداخت تو زندگیم و رید به همه چی
نفس عمیقی کشید و ادامه داد
_تا قبل از این که اون فیلم لعنتی رو بگیره هر روز یکی زیرم بود و داشت برام ناله می کرد ولی این لعنتی من هر وقت میخوام یکی رو بکنم میاد و میرینه به همه چی انگار علم غیب داره
سهون خنده بلندی کرد و موهای مشکی رنگش رو عقب زد
_چه بیچاره ای تو
چانیول پوزخندی زد و خودش رو روی کاناپه به حالت دراز کش ، انداخت
_بیچاره گفتی تموم شد؟ دو شب پیش اومده بود خونمون خوابید به دلایلی...آبرومو پیش خدمتکارا برد اون حتی برای یه دستشویی داشت چشم در میاورد سهون چرا باید یه آدم ندید بدید گیر من میفتاد؟
زبونش رو روی لبش کشید
_ولی فاک اندامش خیلی خوبه دلم میخواد بکنمش
سهون ابروهاش رو بالا انداخت و خودش رو جلو کشید
_جالب شد برام ...تو میگی ازش متنفری ولی هم دوست داری باهاش سکس داشته باشی هم از بوسه تون لذت بردی !
چانیول شونه ای بالا انداخت و آرنجش رو ستون بدنش کرد
_به هر حال وقتی جلوم لخت شد تا لباس عوض کنه باسنش رو دیدم...فاک عالی بود میخواستم همونجا خشک خشک بکنمش
سهون خنده دیگه ای کرد
_چانیولا...تو به اون بچه چشم داری؟!
چانیول چیشی کشید و خودش رو روی کاناپه ولو کرد
_حالا هر چی
سهون با تعجب سرش رو تکون داد و عقب کشید
اخلاق چان براش باور نکردنی بود
چانیول معمولا از کسانی که بدش میومد حتی نگاهشون هم نمی کرد
اما حالا میگفت اندام بکهیون فوق العاده ست
چانیول داشت عوض میشد
🍬🍬🍬
دستاش رو بالا کشید و سعی کرد با یه کشش حسابی خستگی بدنش رو دور کنه
در اتاقش با تقه ای باز شد و چهره مهربون خانم بیون لا به لای در قرار گرفت
بکهیون لبخندی زد و صندلی رو سمت خانم بیون چرخوند
_جانم مامان؟
خانم بیون وارد اتاق شد و روی تخت چوبی و کوچیک پسرش جا گرفت
_بکهیون جان...خاله ات بهم زنگ زد و خواست که برم شهرستان یه مدت بمونم
بک لب پایینش رو گاز گرفت و سرش رو آهسته تکون داد
_منم میمونم خون-
_نه خیرم میری پیش لوهان فهمیدی؟ حق نداری تنها بمونی خب؟
بکهیون کناره لبش رو خاروند و آه کوتاهی کشید
_چشم میرم پیش لوهان البته اگه اونم برای تعطیلات نرفته باشه چین
خانم بیون لبخندی زد و با بلند شدن از تخت به سمت بکهیون قدم برداشت
_اگه رفته بود چین میری پیش کی؟
بکهیون خنده ای کرد و شونه هاش رو بالا انداخت
_نمیدونم مامان...پیش کای شاید رفتم
خانم بیون موهای پسرش رو نوازش کرد و چتری هاش رو از کنار چشم های پاپی مانند بکهیون کنار زد
_ببخشید بکهیونا...فقط به خاطر درس و مشقت ازت نمیخوام که همراهم بیای
بکهیون از جاش بلند شد و مادرش رو کشید تو بغلش
_آیگووو مامان تو برو خوش بگذرون نگران من نباش
خانم بیون به یقه پسرش چنگی زد و نفس عمیقی کشید
_باشه فندقم تو ام باید مراقب خودت باشی پس
_چشم بکهیونی مراقب خودشه
خانم بیون خنده ای از لحن لوس و بچگونه پسرش کرد و تند تند پلک زد تا اشکاش نریزن و پسرش رو نگران نکنه
پسرش داشت بزرگ میشد
🍬🍬🍬
نیم ساعت پیش وقتی که مادرش رو رسونده یود ترمینال ، خودش با یه کوله پشتی که پر لباس بود داشت توی خیابون قدم میزد
موبایل قرضیش رو بیرون آورد و شماره لوهان رو از حفظ نوشت و تماس رو برقرار کرد
موبایل رو کنار گوشش گذاشت و منتظر شد تا جواب بده
_جانم بک؟
_لولو خونه ای؟
لوهان آه شرمنده ای کشید و کمی مکث کرد
_نه بکهیونی اومدم چین
_فاک
_چیشده؟
بکهیون چنگی به موهاش زد و سرش رو تکون داد
_خیلی خوش بگذره...قطع میکنم
موبایل رو خاموش کرد و چپوند تو جیبش
باید حتما از چانیول میخواست تا براش بعنوان خسارت شکوندن گوشی عزیزش یه گوشی دیگه بخره
خودشه...چانیول!
سریع موبایلش رو دوباره بیرون کشید و این دفعه شماره چانیول رو گرفت
ولی خب طبق معمول چانیول موبایلش روی حالت پرواز بود و جواب نمی داد
همین شد که بعد نیم ساعت پیاده روی حالا بکهیون رو به روی عمارت بزرگ و شیک خانواده پارک ایستاده بود و داشت پیش خودش فکر میکرد که چطوری بده داخل؟
خب به هر حال پولدارا غریبه ها رو راه نمیدادن خونه شون
جلوی در آهنی مشکی رنگ ایستاد و زنگ رو فشرد
کمی بعد صدای جوون دختروونه ای که حسابی آشنا بود توی گوش هاش پیچید
_بله؟
بکهیون خودش رو جلوی آیفون کشید و لبخند معذبی زد
_من بیون بکهیون هستم دوست و هم مدرسه ای پارک چانیول
_عه بکهیونی تویی؟ بیا تو...من هیونا ام
در با صدای تیکی باز شد و بکهیون با قورت دادن آب دهنش وارد حیاط بزرگ باغ مانند اونجا شد
حیاط رو رد کرد و حالا رو به روی در ورودی سالن بود که در توسط هیونا باز شد
_سلام بکهیونا دلمون برات تنگ شده بود
بکهیون ابروهاش رو بالا انداخت و خنده ای کرد
_برای من؟ شما که من رو یه بار دیدید
_حالا اینا رو بیخیال بیا تو
از جلوی در کنار رفت و بکهیون وارد عمارت بزرگ شد
با شنیدن صدای تق تق کفش های زنونه ای استرس افتاد به جونش و باعث شد سرش رو بلند کنه
_هیونا کی پشت در بود؟
هیونا جلوی بکهیون و پشت بهش ایستاد و تعظیمی به خانم پارک کرد
_ایشون همکلاسی و دوست ارباب جوان هستن خانم
خانم پارک با این که اندام و چهره زیبایی داشت ولی بکهیون رو حسابی می ترسوند
خانم پارک جلو اومد و موهای شرابی رنگش رو زد پشت گوشش
رو به روی بکهیون ایستاد و منتظر بهش چشم دوخت
بکهیون تعظیم ۹۰ درجه ای کرد و لبخند مضطربی روی لب هاش نقش بست
_سلام خانم...من بیون بکهیون هستم
خانم پارک نگاه دقیقی به بکهیون انداخت
لباس هایی که پوشیده بود خیلی ساده بودن و این نشون می داد که بکهیون وضع مالی اصلا خوبی نداره
پوزخندی زد و با تمسخر زمزمه کرد
_تا حالت ندیده بودم که چانیول با همچین آدمایی رفت و آمد بکنه واقعا مایه حقارته
بکهیون ، واقعا ناراحت شده بود
اون همین الان مورد تمسخر مادر چانیول قرار گرفته بود و خرد شده بود
به چه امیدی تا اینجا اومده بود؟
حالا می فهمید که چانیول به کی رفته
متعجب به لباس براق و کوتاه خانم پارک خیره شده بود و سعی می کرد تا حرفش رو هضم کنه که حرف بعدی خانم پارک اون رو حتی شوکه تر کرد
_تا پول داری رفیقتم قربون بند و کیفتم آره؟ با پسر من چیکار داری؟
بکهیون بغضش رو قورت داد و لبخند تلخی زد
_دیگه کاری ندارم باهاش...متاسفم اومدم اینجا و خونه تون رو ویروسی کردم...دیگه میرم
تعظیم کوتاهی کرد و خواست بچرخه که صدای بم و دورگه چانیول از بالای پله ها به گوشش رسید
_بکهیون؟ تو اینجا چیکار میکنی؟
بک چرخید سمت چانیول و پلک کوتاهی زد
_ به مادرتون هم گفتم جناب پارک...دیگه کاری باهاتون ندارم...فردا دفتر مدیر میبینمت
لبخندی به چهره شوکه چانیول زد و از خونه پارک بیرون زد
با سرعت حیاط رو رد کرد و از در عبور کرد
وارد کوچه خلوت شد و به غروب آفتاب چشم دوخت
با شنیدن صدای باز شدن در آهنی بدون این که سرش رو بچرخونه سرعت قدم هاش رو بیشتر کرد تا اون فرد بهش نرسه
ولی خب چانیول زرنگ تر از این حرف ها بود و بازوی بکهیون رو بین انگشتاش گرفت و کشید
_وایسا ببینم
بکهیون ایستاد و به سمت چانیول چرخید
چشماش پر اشک بودن به خاطر همین سرش رو بلند نکرد تا چانیول اشک هاش رو نبینه
چانیول اخم کمرنگی کرد و غرید
_سرت رو بالا بگیر بیون
بکهیون بغضش رو قورت داد و سرش رو بالا گرفت
چانیول نگاهی به چشمای غمگین بکهیون انداخت و نفس عمیقی کشید
_چرا داری گریه میکنی؟
بکهیون تند تند پلک زد و با صدای لرزونی لب زد
_گریه نمیکنم
چانیول پوزخندی زد و انگشتاش رو زیر چونه بکهیون گذاشت تا سرش رو پایین نندازه
_مشخصه کاملا
بکهیون لبش رو گاز گرفت و همچنان داشت سعی می کرد تا گریه نکنه
_مادرم بهت چی گفت که تصمیم گرفتی فردا من رو تو دفتر مدیر لو بدی؟
بکهیون نیشخندی زد و شونه هاش رو بالا انداخت
_چیزی نگفت فقط تیپ و قیافه ام رو مسخره کرد
چانیول تو صورت بکهیون خم شد و به چشماش چشم دوخت
_چهرت رو هم مسخره کرد؟
بکهیون بدون دادن جوابی سرش رو تکون داد
_ولی تو زیبایی
اعتراف ناگهانی چانیوب باعث شد تا بکهیون شوکه چشماش رو گرد کنه ولی همین باعث شد تا اشک هاش روی گونه ش بریزن
چانیول اخمی کرد و با انگشت اشاره اشک های بکهیون رو کنار زد
_گریه نکن زشت میشی
بکهیون اشک هاش رو پاک کرد و متعجب به چان خیره شد
واقعا چانیول داشت عوض میشد
اون پسر چرا داشت انقدر عجیب با بکهیون رفتار میکرد ؟
چانیول بازوی بکهیون رو ول کرد و هلش داد سمت خونه
_برو تو مادرم امشب میره آمریکا
بکهیون سر جاش ایستاد و سرش رو تکون داد
_نه چانیول من نمیام خونه تون کثیف میشه
چانیول اخمی کرد و لباش رو زیر گوش بکهیون برد و از بین دندون های به هم چشم شده ش غرید
_یا میری تو یا همینجا خشک خشک میکنمت
بکهیون متعجب پلک زد و ترسیده به سمت خونه قدم برداشت
حتما باید از چانیول به خاطر مهربون بودنش سوال می کرد
چی باعث شده بود تا چانیول انقدر یهویی مهربون بشه؟
ولی خب بکهیون هیچ خبری از حرفای سهون و چانیول که بینشون رد و بدل شده بود نداشت
حتی نمی دونست که اون دو تا چه نقشه ای براش کشیدن وگرنه هیچ وقت اجازه نمی داد تا چانیول باهاش مهربون بشه !
چانیول بکهیون رو به داخل خونه حمایت کرد و بی توجه به مادرش که با نگاه آتیشی بهش خیره شده بود ، بکهیون رو سمت اتاق خوابش هدایت کرد و با هم وارد اتاق خواب شدن
چانیول کوله بک رو ازش گرفت و روی میز انداخت
_خب چیشده که اومدی اینجا؟
بکهیون آب دهنش رو قورت داد و آروم گفت
_مادرم رفته شهرستان برای دو هفته...تنها بودم
چانیول ابروهاش رو بالا انداخت و سعی کرد لبخند پلیدی که روی لب هاش میخواست نقش ببنده رو متوقف کنه
بکهیون متعجب کنار چانیول روی تخت نشست و به چهره چان خیره شد
_میگم...چرا باهام مهربون شدی؟
چانیول پوزخندی زد و انگشتاش رو روی چونه ش کشید
_من مهربون بودم!
بکهیون تکخندی کرد و سرش رو تکون داد
_از کی تا حالا؟
چانیول شونه ای بالا انداخت و زمزمه کرد
_ شاید خیلی وقته
بکهیون متاسف سری تکون داد
_خیالات بچه رو برداشته- نه نه واستا...تو باید برای من گوشی بخری
چانیول با عوض شدن یهویی حرف بکهیون سرش رو چرخوند و ابروهاش رو بالا انداخت
_به چه دلیل کوفتی؟
بکهیون سر پا ایستاد و دستاش رو به کمرش زد
_چون زدی شکوندیش...پاشو
چانیول پوفی کشید و انگشتاش رو باز موهاش لغزوند
_بیخیال شو بکهیون
بک لباش آویزوون شدن و سرش رو آهسته تکون داد
_این گوشی که دستمه برای عمومه...خجالت میکشم ازش انقدر چیز میز قرض گرفتم مثلا دوست پسرمی چرا باید بی رحمی کنی ها-
چانیول برای خفه کردن بکهیون ، دستاش رو کشید که باعث شد بکهیون روی پاهای چانیول بشینه و متعجب به چشماش شرور چانیول خیره بشه
چانیول پوزخندی زد و صورتش رو توی گردن بکهیون مخفی کرد
_یادته اون شب بهت چی گفتم؟
بکهیون آب دهنش رو قورت داد و لب زد
_گفتم که اگه یه روز با هم خوابیدیم از سر لاشی بودنته از عشق و علاقه
چانیول سرش رو تکون داد و زبونش رو زیر گوش بکهیون کشید و باعث شد بکهیون تنش مور بشه و بلرزه
_خوبه بیبی بوی
بکهیون همچنان شوکه به دیوار رو به روش نگاه می کرد ... نمیخواست به این فکر کنه که الان چانیول ازش خواسته با هم بکنن!
چانیول دستش رو روی باسن بکهیون گذاشت و فشار آرومی بهش وارد کرد
بکهیون بالاخره به خودش اومد و دستش رو روی شونه چانیول گذاشت
_چ....چیکار...میکنی؟
چانیول دستش زیر بلیز بکهیون لغزید و بوسه ای روی ترقوه های پسر کوچیکتر گذاشت
_میخوام با هم سکس داشته باشیم...واضح نیست؟
بکهیون سعی کرد خودش رو عقب بکشه و ترسیده لب زد
_لطفا چانیول...ما فقط یه زوج نمایشی و الکی هستیم تا وقتی که من از اون مدرسه برم بعدش راهمون از هم جدا میشه...چرا میخوای باکرگی من رو بگیری؟
چانیول دستاش رو روی گودی کمر بکهیون کشید و بوسه خیسی روی گردن بکهیون گذاشت و گاز ریزی از گردنش گرفت
_ن..نکن...یول
چانیول بی توجه به تقلا های بکهیون ، بک رو جلو تر کشید و لباسش رو از تنش درآورد
زبونش رو روی نوک صورتی رنگ سینه بکهیون کشید و زیرش رو گاز ریزی زد
بکهیون جیغ خفه ای کشید و خودش رو تکون داد
_ولم کن عوضی
چانیول دستش رو پشت گردن بکهیون گذاشت و سرش رو پایین آورد
لبای بک رو زبون کشید و پوزخند زد
_بکهیونی...چرا فقط ازش لذت نمیبری؟

YOU ARE READING
sᴏᴜʀ ᴄᴀɴᴅʏ 🍬
Fanfiction🍓 آبنبات ترش 🍓کاپل : چانبک 🍓 ژانر : رمنس ، مدرسه ای ، ددی کینک 🍓محدودیت سنی : NC+21 فول اسمات 🍓نویسنده : Black_horse (Elsa_99) ......................... 🍬 ²⁰²⁰ ˢᵉᵖᵗᵉᵐᵇᵉʳ 🍬 بیون بکهیون پسر فقیریه که به کمک عموش تونسته زندگیش رو اداره کنه و ت...