ᴘᴀʀᴛ 𝟾

293 47 0
                                    

یه اتاق با تم سفید مشکی
کمد دیواری بزرگی از جنس ام دی اف که رنگ مشکی براق باعث شده بود زیبا جلوه بشه
تخت دو نفره ای که با تم سفید مشکی وسط اتاق قرار داشت و کاناپه چرم مشکی همراه میز سفید رنگ کوچکی که کنار تخت بودن
دور از همه این ها میز بزرگ تحریر با رایانه و لب تاپ خود نمایی میکردن و کاغذ دیواری ببری سفید مشکی همه چیز رو تکمیل میکردن
چانیول بی توجه به بکهیون که با دهن باز به اتاقش خیره شده بود ، سمت کمد رفت و شلوارک راحتی بیرون کشید
لباس هایی که تن کرده بود رو داخل رختکن انداخت و با پوشیدن شلوارک – بالا تنه لخت – سمت تخت قدم برداشت
_ تو روی کاناپه بخواب بیون
با تمسخر زمزمه کرد و ملافه رو بالا کشید تا بدنش رو بپوشونه
بکهیون حالا دور از اتاق  ، محو سیکس پک چان شده بود
سمت تخت قدم برداشت و لب پایینش رو گاز گرفت
_چانیولا...من لباس ندارم
چان یه چشمش رو باز کرد و پوفی کشید
_لباس برای چیته؟ برو بخواب
بکهیون روی پاهاش جا به جا شد و دستاش رو مشت کرد
_نه یولا...راحت نیستم
چانیول توی جاش نیم خیز شد و با چشمای قرمز نگاه سنگینی مهمون بکهیون کرد
_ خودت برو از تو کمد- بذار خودم بیام
از روی تخت بلند شد و به سمت کمدش رفت و نگاه سنگین بک رو روی بدنش ندید
عضله های چانیول واقعا فاکی بودن و بکهیون رو برای لمس کرد نشون وسوسه میکرد
چانیول تیشرت ۳ ایکس لارج همراه شلوارک مشکی سمت بک پرتاب کرد
بکهیون لباس ها رو توی دستش گرفت و کوله ش روی زمین کنار میز گذاشت
_میشه چشمات رو ببندی؟
چانیول نیشخند زد و پشتش رو به بکهیون کرد
بک برای اطمینان بیشتر خودش هم چرخید و مشغول تعویض لباس هاش شد
تیشرت رو تنش کرد و خم شد تا شلوارک رو هم از روی زمین برداره
ولی با حس انگشتایی که روی باسنش کشیده شدن توی همون حالت خشک شد و نفسش رو حبس کرد
پارک چانیول داشت چه غلطی می کرد؟
چانیول اخم کمرنگی کرد و غرید
_ این چرا زخمه؟ چقدر عمیق
بکهیون بالاخره صاف شد و دستش رو روی باسنش گذاشت
_یااا تو به چه حقی دست زدی؟
چانیول با نیشخند گوشه لبش قدمی سمت بکهیون برداشت و به دیوار کوبوندش
_اوه بیبی بوی ‌..خوشت نیومد؟
بکهیون شلوارک رو به سینه ش چسبوند و بین انگشتاش فشار داد
چانیول صورتش رو تو صورت بکهیون خم کرد و نگاهی به مردمک های لرزونش انداخت
چرا اذیت کردن بکهیون این همه بهش لذت می داد؟
چان باسن گرد بکهیون رو بین دستاش گرفت و ضربه آرومی بهش زد که باعث شد جای چنگ های مرد غریبه سوزش خفیفی بره و بکهیون هیس بکشه
چانیول با چشمای گرد خنده ای کرد و لباش رو زیر گوش بکهیون برد
_اوممم بیون سعی کن تحریک نشی چون دوست ندارن حموم عزیزم کثیف بشه
پوزخندی زد و عقب کشید
با یه نگاه به پاهای لخت و سفید بکهیون کشور میز تحریرش رو بیرون کشید و پماد ضد سوزش رو بیرون آورد
_ بزن روی زخمات
بکهیون پماد رو از چانیول گرفت و لباش رو آویزوون کرد
_ من دستم نمی رسه ولی..‌ولش کن زیاد مهم نیست
چانیول که سمت تخت می رفت با شنیدن جمله بکهیون ایستاد و پوفی کشید
_حتما میخوای تهدید کنی که اگه برات نزنم فیلم رو نشون مدیر میدی!
بکهیون اخمی کرد و سریع شلوارک رو پایین آورد تا بپوشه
پماد رو روی میز کوبوند و سمت کاناپه قدم برداشت
_من هرزه نیستم چانیول و مطمئن باش دلم نمیخواد باهات سکس داشته باشم که بگم بیا پماد رو روی باسنم بزن...همین که اولین بوسه ام رو ازم گرفتی خودش برات گناه بزرگی محسوب میشه
خودش رو روی کاناپه انداخت و پشتش رو به چانیول کرد
سرش رو روی دسته کاناپه گذاشت و تو خودش جمع شد
با خاموش شدن چراغ ها و روشن شدن آباژور کنار تخت چشماش گرم شدن و خوابش برد
"♡"
نگاهی به دور و برش انداخت و لباش رو روی هم کشید
همه جا تاریک بود و فقط یه چراغ کم نور گوشه سالن باعث میشد تا بتونه کمی مسلط باشه و زمین نخوره
حسابی عرق کرده بود و از تشنگی زیاد گلوش خشک شده بود
قدم های لرزونش رو برداشت و به سمت اون چراغ کم نور رفت
با دیدن صندلی راک که پشت بهش داشت تاب می خورد اخماش رو تو هم کشید و قدماش رو به اون سمت کج کرد
به صندلی نزدیک تر شد و دستش رو روی شونه مردی که داشت رو به روی شومینه تاب میخورد گذاشت
_چا ...نیول؟
چانیول با شنیدن صدای بکهیون سرش رو کج کرد و به بک نگاه کرد
ولی بک با دیدن چهره چانیول وحشت زده جیغ کشید و عقب رفت
چانیول یه چشمش کاملا قرمز بود و دندون های نیش دارش خونی بودن
یه طرف صورتش به طرز وحشتناکی زخم شده بود و تو دستش پماد ضد سوزش خود نمایی میکرد
_چیه بیبی بوی؟ ترسیدی؟
بکهیون وقتی دید چانیول با قدم های بلند به طرفش میاد روی زمین افتاد و خودش رو عقب کشید
چانیول پاهاش رو روی مچ دست بکهیون گذاشت و روش خم شد
_بذار برات پماد بزنم...حتما خیلی میسوزه مگه نه؟
بکهیون حتی نمیتونست به چهره چان نگاه کنه چون اونقدری وحشتناک بود که باعث میشد قلبش از ترس تند تند بزنه و حسابی عرق کنه
_نه...نه
چان پوزخندی زد و حالا روی بکهیون خیمه زده بود
_آره
شلوار بکهیون رو پایین کشید و چنگی به باسن نرم پسر زیرش زد
_نکن...نه
"♡"
با نفس حبس شده از خواب پرید و روی کاناپه نیم خیز شد
دستی به صورتش کشید و آب دهنش رو قورت داد
اتاق فقط با یه آباژور روشن بود و بکهیون رو یاد خواب وحشتناکش مینداخت
حالا مطمئن بود که نمیتونست بخوابه
از روی کاناپه بلند شد و وسط اتاق ایستاد
ولی از ترس این که کسی الان بهش حمله میکنه سمت تخت چانیول رفت و نشست لبه تخت
ولی خب بکهیون اونقدری الان می ترسید که یه لحظه فکر کرد پاش رو یکی از زیر تخت میگیره و میکشونتش اون زیر
سرش رو سمت چانیول چرخوند و روی تخت آهسته دراز کشید
مهم نبود چانیول بعدا بهش تیکه بندازه مهم الان بود که داشت از ترس سکته میکرد
کمی از ملافه چانیول رو روی خودش کشید و به چان نزدیکتر شد
چانیول طبق عادتی که داشت دست راستش رو دراز کرده بود و این بکهیون رو وسوسه می کرد تا سرش رو روی بازوهای عضله ای چان بذاره و خودش رو تو سینه ش جمع کنه
ولی این کار رو نکرد و با خم کردن دست چان تونست اون رو پایین ببره و خودش هم قسمتی از بالش چان رو تصاحب کنه
نفس های گرم و منظم چانیول به صورتش برخورد می کرد و باعث میشد چشماش گرم و پلکاش سنگین بشن
ولی خب...خوابش نمیبرد چون می ترسید چانیول بیدار بشه و با چاقو بهش حمله کنه
نفسش رو فوت کرد بیرون و به چانیول نزدیکتر شد
طوری که حالا کامل به چان چسبیده بود و میتونست خیسی سینه چان رو به خاطر عرق زیر دستاش حس کنه
خیلی دوست داشت سیکس پک چانیول رو لمس کنه ولی خب...می ترسید چانیول بیدار بشه
سرش رو بلند کرد و به چهره غرق خواب چانیول چشم دوخت
_خیلی ازم متنفری مگه نه؟
لباش آویزوون شدن
_خب بهت حق میدم...من باعث شدم تو مدرسه به چشم یه گی نگاهت بکنن و...خب...دوست دخترت رو از دست بدی‌‌‌...من اونقدر بی فکرم که حتی فکر نکردم شاید تو استریت باشی یا...آه بیخیال فقط...خیلی عذاب وجدان دارم چانیول شی...البته فکر میکنم این تنبیه حقه تو بود چون خب...تو من رو خیلی اذیت می کردی و این من رو حقیر می کرد من نمی خواستم تو حقیر بشی فقط میخواستم با معرفی کردن من به عنوان دوست پسرت دیگه کسی مزاحمم نشه و اذیتم نکنه
نفس عمیقی کشید و خواست بچرخه که مچ دستش توسط انگشتای چانیول گرفته شدن
فاک نکنه خوابش داشت تعبیر میشد؟
چانیول پوزخندی زد و بک رو سمت خودش چرخوند
نگاهی به چشمای وحشت زده بکهیون انداخت و دست راستش رو زد زیر سرش تا بهتر بتونه به بکهیون دید داشته باشه
_عامم بیون خوبه این اعترافات رو کردی چون من فکر می کردم تو فقط جلب توجه از سمت اون آشغالای هرزه رو میخوای
بکهیون آب دهنش رو قورت داد و خودش رو بالا کشید
_چ‌‌‌..چان...ببخشید که اومدم اینجا...خواب بد دیدم ترسیدم
چان لباش رو بهم فشرد و برای چند ثانیه چیزی نگفت
_ترسیدی...خب باید چیکارت کنم؟
بکهیون از ترس تغییر شدن خوابش حالا داشت به گریه می افتاد چون چانیول خیلی ترسناک نگاهش میکرد
_چانیولا لطفا...من الان برمیگردم سر جام
خواست بچرخه که مچ دستش باز هم گرفته شد
_کجا؟ بودی حالا
بکهیون حالا گریه به خودش گرفت و نالید
_ولم کن
چانیول تو یه حرکت بکهیون رو زیر خودش اسیر کرد و ساعت دستش رو کنار سر بکهیون گذاشت
_میخوام جواب سوالت رو بدم
لبش رو کج کرد و نگاهش رو تو صورت شوکه بکهیون چرخوند
_میخواستی بدونی که گی ام یا استریت؟...من گی ام بیبی بوی...اون هرزه واقعا سوری بود و فقط میخواستم یکی باشه که تا پلک زدم برام لخت بشه همین
بکهیون برای بار چندم تو اون شب آب دهنش رو قورت داد و لب زد
_چرا این چیزا رو به من میگی؟
چانیول اخم کمرنگی کرد و غرید
_خودت پرسیدی پس فقط گوش کن
بک سرش رو تکون داد و منتظر به چانیول خیره شد
_این که گفتی گی بودن شاید حقیرم کنه...پسر حالا با این کار کلی پسر هستن تا کونشون رو بگیرن طرفم و من بکنمشون و تنفرم از تو
جمله آخر بکهیون رو کنجکاو تر کرد تا گوش بده
_خودمم نمیدونم
تک خوری کرد و غرید
_نمیدونم ازت متنفرم یا نه ولی مطمئن باش احساساتت به تخممه..‌‌پس اگه یه روز باهات کردم بذار به حساب لاشی بودنم نه این که خیال کنی عاشقتم اوکی؟
بک تند تند سرش رو تکون داد و خواست دوباره فرار کنه که چانیول پاهاش رو روی پاهای بکهیون گذاشت و با یه دست مچ دو دستاش رو گرفت
_اوه گفتم یه روزی؟...حالا امشب بکنمت چی میشه؟ به هر حال چند روزه با کسی نبودم امشب هم خوابم خیلی هورنی بود
بکهیون سرش رو بلند کرد و غرید
_ولم کن
چانیول توجهی نکرد و تو صورت بکهیون خم شد
تو بوسیدن بکهیون دو دل بود
به حسی میگفت "هی پسر تو ازش متنفری پس نبوسش"
اما اون یکی حس میگفت" این همه پسر رو کردی اینم روش"
_لطفا چانیول ولم کن تا داد نزدم-...کمک...چانیول ولم کن..‌فردا از دستت شکایت میکنم
چانیول پوزخندی زد و با کوبوندن لباش روی لبای بکهیون باعث شد بک حرفش نصفه بمونه
چانیول با حس ناخوشایندی که بهش دست داد عقب کشید و خودش رو کنار بکهیون روی تخت انداخت
_کولی بدبخت...بیا ولت کردم‌‌‌.‌.‌.تمام حس سکسی ام پرید لعنتی
بکهیون از روی تخت بلند شد و اخمی چاشنی ابروهاش کرد
_برو همون پسرای اون آشغال دونی رو بکن نمیخوام منو بکنی

حالا ترسش کاملا ریخته بود و براش اهمیتی نداشت اگه الان چانیول بیاد و بکشتش
خودش رو روی کاناپه انداخت و سعی کرد که بخوابه
فردا باید اول میرفت خونه بعد می رفت مدرسه
🍬🍬🍬
نور آفتاب از لا به لای پرده سفید رنگ پنجره به چشم بکهیون برخورد می کرد و نسیم صبحگاهی که از پنجره به داخل میومد ، صورتش رو نوازش می داد
لبخندی تو خواب زد و غلتی زد که باعث شد از روی کاناپه پرت بشه و سرش به پایه چوبی کاناپه برخورد کنه
آخی گفت و دستش رو گرفت از سرش
چشمش رو از هم فاصله داد و همون جور که سرش رو می مالید نگاهش رو چرخوند تا چانیول رو پیدا کنه ولی اثری ازش نبود
از جاش بلند شد و خمیازه کیوتی کشید
_قربان
با شنیدن صدای ظریف زنونه ای ترسیده به عقب چرخید و با دیدن زن میانسال که لباس های مخصوص خدمه پوشیده بود ابروهاش بالا پریدن
_ با منید؟
بکهیون از اونجایی که تو کل زندگیش آرزو داشت یه نفر قربان یا ارباب صداش بزنه لب زد و باعث شد زن لبخندی بزنه
_بله قربان...ارباب رفتن تا صبحانه بخورن اگر شما هم میلی به صبحانه دارید لطفا دنبال من بیاید
بکهیون لبخند گنده ای زد و لب پایینش رو گاز گرفت
فاک حتما صبحونه شون هم از این پولدار گونه هاست
سرش رو تکون داد و با هوای پرتی زن رو دنبال کرد
اون حتی فراموش کرده بود که لباس های چانیول رو عوض کنه و برای خودش رو بپوشه
به هر حال بکهیون الان تو اون لباسا شبیه گربه ملوسی شده بود که خواب آلود دنبال صاحبش میگرده
همینقدر کیوت!
لباس ۳ ایکس لارجی که چانیول بهش داده بود اونقدری بزرگ بود که از شونه ش میفتاد و تو تنش زار میزد و اصلا اجازه نمی داد شلوارک که پا کرده بود دیده بشه
به هر حال هر کی نمی دونست فکر می کرد بکهیون شلوار نپوشیده و فقط با یه تیشرت داره تو عمارت پارک میگرده
زن میانسال وقتی به انتهای پله رسیدن ، کنار ایستاد و با تعظیم کوتاهی دستش رو سمت سالن غذا خوری دراز کرد
_قربان...لطفا برید داخل
بکهیون لبخند کوچیکی زد و سریع پرید داخل سالن
با دیدن میزی که حداقل چند متر بود و تنها یه پسر ۱۹ ساله پشتش نشسته بود و با آرامش صبحانه میخورد نیشش شل شد
_صبح بخیر چانیولا
اعلام حضور کرد و باعث شد که توجه چند تا دختر هم سن و سال خودش بهش جلب بشه و چانیول رو که تا الان سعی داشتن مخش رو بزنن بیخیال بشن و به بکهیون خیره بشن
بک خواست بشینه پشت میز که چانیول غرید
_دست و صورتت رو شستی میخوای بشینی زهر مار بخوری؟
بکهیون لب هاش رو بهم فشرد و سریع صاف ایستاد
_الان میشورم میام
تا نیمه راه که رفت ایستاد و چرخید سمت چانیول
_فقط...نه که اینجا بزرگه میترسم گم بشم...میشه..بیای؟

چان آهی کشید و چرخید سمت دختر ۱۸ ساله و مو بلوندی که با دوستش داشتن درباره کیوتی بکهیون زمزمه می کردن و ضعف می رفتن
_هی تو...سانمی
سانمی سریع صاف ایستاد و زمزمه کرد
_بله ارباب؟
چانیول اشاره ای به بکهیون کرد و باعث شد تا دختر تعظیم کوتاهی بکنه و با ذوق دنبال بکهیون راه بیفته
_میگم اینجا خیلی بزرگه نه؟ آدم بخواد تا برسه به دستشویی وسط راه کار خرابی میکنه
سانمی خنده ریزی کرد و به بکهیون نزدیک تر شد
_اسمت چیه؟
بکهیون چرخید سمت دختر و تند تند پلک زد
با کمی مکث جواب داد
_بکهیون هستم
دختر موهای بلوندش رو پشت گوشش زد و وارد سالن درازی شد
_منم سانمی ام‌...برو اینجا دستشویی مهمان هست
بکهیون خنده عصبی کرد و رفت داخل سالن
_تو خونه ما برای دستشویی رفتن چند نفری پشت در منتظر می مونیم و انقدر مشت و لگد به در می زنیم تا طرف بیاد بیرون بعد اینا واسه مهمون هم جداگانه دستشویی دارن
وارد سالن دستشویی شد و با دیدن خشک کن دست فکش به زمین خورد
آرزوی همیشگی اش...
🍬🍬🍬

sᴏᴜʀ ᴄᴀɴᴅʏ 🍬Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora