ᴘᴀʀᴛ 𝟷𝟷

652 53 1
                                    

گایز ممنون میشم وقتی که فیک رو دنبال میکنید و ویو میدید پیج واتپد رو هم دنبال کنید 🥺🍓
فالو کنید تا بتونید بقیه فیک ها رو هم بخونید وگرنه شرطی میکنم که تا به ۶۰ نفر نرسیم پارت بعد آپ نمیشه😁😂
ممنون لاوا فالو یادتون نره*~*
~~~~~~~~~~~~~~~
دستش رو روی پیشونی بکهیون گذاشت تا تبش رو بسنجه
_پایین اومده
بکهیون با چشمای نیمه باز به چانیول خیره شده بود و هر از گاهی سرفه می کرد
چانیول پایین تخت زانو زد و یه بسته قرص بیرون آورد
لیوان آب رو پر کرد و یه دونه قرص از برگه آلومینیومی بیرون آورد
دستش رو زیر سر بکهیون انداخت و کمی بلندش کرد
قرص رو روی زبون بک گذاشت و آب رو به خوردش داد
لیوان رو روی میز گذاشت و سعی کرد بالش زیر سر بکهیون رو مرتب کنه
بک عطسه کیوتی زد که باعث شد چان از این همه کیوتی خون دماغ بشه
نگاهش رو به بکهیون داد و لب زد
_کیوت زشت
بکهیون بدون هیچ حرفی پلک زد و پتو رو تا زیر بینیش بالا آورد
حالا فقط چشم های پاپی طورش معلوم بودن
چانیول خنده حرصی کرد و دستش رو روی چشمای بکهیون گذاشت
_اون جوری نگاهم نکن شبیه قورباغه میشی( :/ )
بکهیون خنده ریزی کرد و چرخید به پهلو
_چرا مریض شدم؟
چانیول درجه شومینه رو بالا برد و اخم کمرنگی بین ابروهاش شکل گرفت
_اون لیای خر کولر رو روشن کرده بود
بکهیون ابروهاش رو بالا انداخت و زمزمه کرد
_لیا؟ کیه؟
چانیول نگاهش رو به بکهیون داد و کلافه دستش رو دوباره روی چشم های بکهیون گذاشت
_خواهر هیونا پیشخدمت این عمارت کوفتی
بکهیون "اهوم " کشداری گفت و سعی کرد دستای چانیول رو کنار بزنه
_یولا
_ددی
_ها؟
_ددی صدام کن
_ب...باشه‌‌...ددی
چانیول با لذت پوزخندی زد و دستاش رو از جلوی چشم بکهیون کنار زد
_بله؟
_چرا برای خودت خونه مخصوص نداری؟
_کی گفته ندارم؟
بکهیون ابروهاش رو بالا انداخت و روی تخت به حالت نشسته در اومد
_پس چرا اونجا زندگی نمیکنی؟
چانیول از جاش بلند شد و پتو رو کشید روی سر بکهیون
_بخواب
بکهیون با حرص پتو رو کنار زد
_ نمی خوام بخوابم
چانیول همون طور که دکمه هاش رو باز می کرد شونه ای بالا انداخت
_نخواب به تخمم
بکهیون چرخی به چشماش داد و چند تا سرفه محکم زد
_آییی گااااد گلوم درد میکنه
مشتش رو روی پیشونیش کوبید و خودش رو زیر پتو جمع کرد
_من می خوام برم دکتر
چانیول پیرهنش رو انداخت روی چوب لباسی داخل کمد و با بالا تنه برهنه چرخید سمت بکهیون
_لازم نکرده خودت خوب میشی
بکهیون ابروهاش بالا پریدن و غرید
_حبسی آوردی؟
چانیول لپ تابش رو از زیر تخت بیرون آورد و کنار بکهیون روی تخت نشست
بکهیون با کنجکاوی خودش رو بالا کشید و به صفحه لپ تاب چانیول چشم دوخت
کمی بعد چانیول متنی رو باز کرد و اجازه داد بکهیون بخونه

"پشت میز نشست و زیر چشمی ددیشو میپایید
با لبخند مرموزی مشغول غذا خوردن شد که از دیدن دونه های عرق رو پیشونی و کلافگی ددیش متوجه شد که اون قرص محرک جنسی ای که تو آبمیوه ددیش ریخت داره اثر می‌کنه
لبخندی از رضایت زد و تصمیم گرفت بیشتر منتظر بمونه
بعد از چند دقیقه از جاش بلند شد و سمت ددیش رفت، انگشتاش رو به کمر مرد کشید و تو صورتش خم شد با لحن وسوسه انگیزی گفت
- ددی بهم نیاز داره درسته ؟ "
بکهیون در پوکر ترین حالت ممکن به سمت چانیول چرخید و پلک کوتاهی زد
_حالا من گفتم رابطه ددی کینک چیه!
چانیول خنده ای کرد و متن بعدی رو برای خوندن آورد
_اینم بخون
"با عجله از پله ها بالا رفت و راهشو سمت اتاق کار ددیش کج کرد
مدتی بود که از بی توجهی اون مرد نسبت ب خودش کلافه شده بود
بدون در زدن وارد اتاقش شد و بدون توجه به قیافه‌ی متعجب ددیش سمتش رفت
خودشو رو پای ددیش جا کرد و کامل بهش چسبید
سرشو تو گردنش برد و شاکی لب زد
- فقط بزار چند ساعت از کارت قرضت بگیرم..بیبی بهت احتیاج داره ددی ."
بکهیون پوزخندی زد و پلک زد
_اینا که همشون یه چیز طبیعی ان من لیتل توشون نمی بینم
چانیول اخمی کرد و نفسش رو حبس کرد
_بکهیون قرار نیست که تو همه متن ها بنویسن
بک شونه ای بالا انداخت و منتظر شد تا ببینه چانیول اینبار چیکار میکنه
چانیول ویدئویی رو باز کرد و صداش رو بالا برد
کمی بعد بکهیون با دیدن پسر موصورتی که یه پستونک دهنش بود و تنها پوشش یه هودی گشاد بود اخم کمرنگی کرد و منتظر به بقیه فیلم نگاه کرد
پسر روی تخت دراز کشیده بود و پاهاش رو داشت تکون میداد
کی بعد مرد تقریبا خوش هیکلی که کت و شلوار به تن کرده بود روی تخت چهار زانو نشست و چیزی رو به زبون فرانسوی گفت که بکهیون فقط لیتل بوی و ددی اش رو حالی شد
پسر به شکم روی تخت چرخید و آرنجش رو روی ملافه های تخت گذاشت
پاهاش رو باز کرد و باسنش رو بالا داد
_ وات د فاک؟  این مرده چی گفت بهش؟
چانیول پوزخندی به چهره قرمز بکهیون زد و فیلم رو قطع کرد
_خب دیگه فکر کنم کافی باشه
بکهیون آب دهنش رو قورت داد و پتو رو بالا کشید تا چانیول متوجه چیزی اون پایین نشه
یعنی واقعا بکهیون اون قدری با جنبه نبود که با دیدن بالا تنه لخت چانیول و دیدن اون فیلم و خوندن اون متن ها راست نکنه
چانیول نگاه مشکوکی به بکهیون انداخت و از روی تخت بلند شد
_ک...کجا؟
_به تو چه...تو بخواب
بکهیون از جواب چانیول اخمی کرد و روش رو برگردوند
چانیول بعد از پوشیدن تیشرتش از اتاق خارج شد
خب الان بهترین موقع بود تا بکهیون از دست این دیک سیخ شده ش راحت بشه
سینه اش رو که میسوخت کمی ماساژ داد و بعد پتو رو از روی خودش کنار زد
دکمه های لباسش رو باز کرد و شلوارش رو پایین کشید
پاهاش رو از هم باز کرد و یه دستش رو سمت پایین تنه ش هدایت کرد
انگشتاش رو دور عضوش قفل کرد و آهی کشید
با دست آزادش نیپلاهای سینه ش رو به بازی گرفت و هر از گاهی بلند ناله می کرد
_آهههه چا...چانیول
خودش هم متعجب از حرفش چشماش گرد شدن ولی واقعا الان فقط می تونست با تصور این که زیر چانیول خوابیده ارضا بشه
_اوممم چانیول
_بله بیبی بوی؟
یه لحظه حس کرد یه کامیون آب یخ خالی کردن روی سرش
نفسش رو حبس کرد و آب دهنش رو قورت داد
_بله لیتلم؟
چانیول با یه پوزخند جلو اومد و به قیافه بکهیون که به سقف خیره شده بود نگاه کرد
_خب مثل این که از الان باید چند تا قانون بذارم برات
بکهیون با حس پیچش زیر شکمش آهی کشید که باعث شد حرف چانیول نصفه بمونه و چشماش رو گرد کنه
_آههه حالا به جای قانون گذاشتن بذار من ارضا شم بعدا قانون بذار
چانیول سرش رو تکون داد و روی بکهیون خیمه زد
دستش رو کنار سر لیتلش گذاشت و دست دیگه ش رو سمت عضوش هدایت کرد
بکهیون با حلقه شدن دستای چانیول دور عضوش هیسی کشید و قوسی به کمرش داد که باعث شد چانیول لب پایینش رو بین دندوناش بگیره
چانیول با سرعت دستاش رو بالا پایین می گرفت
بکهیون چنگی به شونه چانیول زد و سرش رو تو گردنش مخفی کرد
_عاااح...عاااامممم چا...چان-
چانیول اسپنکی به رون های تپل و سفید بکهیون زد
_ددی نه چانیول
بکهیون گازی از گردن چانیول گرفت و سرش رو تکون داد
_ددی...آههه
بالاخره با ناله بلندی تو دستای چانیول به کام رسید ولی از جاش تکون نخورد و همینجوری به چانیول چسبید
اونقدری الان خجالت میکشید که دوست نداشت تا سال ها با چانیول چشم تو چشم بشه
چانیول پوزخندی زد و با ملافه تخت دستش رو تمیز کرد
_هی لیتل می خوام برم دستم بشورم
ولی بکهیون از جاش تکون نخورد و این دفعه پاهاش رو هم دور کمر چانیول حلقه کرد
چانیول دستش رو زیر کمر بکهیون گذاشت و هشدار داد
_پس سفت گردنم بگیر
بکهیون به گفته چانیول خودش رو بیشتر به چانیول چسبوند و لحظه بعد در حالی که عین کوآلا به چانیول چسبیده بود وارد حموم شدن
چشماش گرد شدن
مگه اونا نباید میرفتن دستشویی؟


چانیول سمت رو شویی داخل حموم رفت و بعد شستن دستاش ، دستش رو زیر باسن بکهیون گذاشت
_حالا میری بخوابی تا خوب بشی
بکهیون آهی کشید و سرش رو آهسته تکون داد
_باشه
_آفرین لیتلم
🍬🍬🍬
قبل از خوابش چانیول دو تا شربت با یه دونه قرص به خوردش داد و خوابش برد
چانیول روی صندلی اتاقش نشست و با اخم ظریفی به بکهیون که خواب بود خیره شد
چانیول خواسته بود بکهیون لیتلش بشه ولی نمی دونست چرا؟
جدیدا حرف ها و کار هاش غیر ارادی بودن
تا یک هفته پیش فکر میکرد بکهیون یه زالوعه که افتاده تو زندگیش ولی الان هیچ مشکلی باهاش نداشت
الان فقط میخواست بکهیون مال خودش باشه
تا حالا با پسر های زیادی خوابیده بود ولی بکهیون ، حتی باهاش نخوابیده بود ولی اون رو مال خودش میدونست
میخواست اون پسر بچه کیوت رو که ادعا به شجاع بودن می کرد رو پیش خودش نگه داره
تا حالا به هیچ چیزی حس مالکیت نداشت -البته داشت ولی نه اینطوری-
خودش هم بعد از ارضا شدن بکهیون سخت شده بود و الان حس میکرد داره منفجر میشه
از جاش بلند شد و سمت حموم راه افتاد
به هر حال اون دارو ها خواب آور بودن و بکهیون حالا حالا ها بیدار نمی شد
۱۰ ساعت گذشته بود و ساعت ۲ نیمه شب رو نشون میدادن
چشماش رو باز کرد و خمیازه کوتاهی کشید
دیگه حس کوفتگی و اثری از سرما خوردگی تو تنش نبود
حالا حس میکرد کاملا حالش خوب شده
توی جاش نیم خیز شد و اتاق نیمه تاریک رو از نظر گذروند ولی اثری از چانیول نبود
موهای ژولیده ش رو مرتب کرد و به سمت در اتاق راه افتاد
از پله ها پایین رفت و نگاهی به سالن انداخت
با دیدن نور تلویزیون سرش رو چرخوند و متوجه شد که چانیول داره فیلم ترسناک نگاه میکنه
البته فعلا جاهای ترسناکش نرسیده بود و همین باعث شده بود تا بکهیون با خیال راحت به سمت چانیول راه بیفته
چانیول متوجه وجود کسی کنارش شد و سرش رو چرخوند
بکهیون لب هاش رو بهم فشرد و دستاش رو داخل هم قفل کرد
_چان-
با دیدن نگاه چانیول حرفش رو تغییر داد
_ددی داری چه فیلمی میبینی؟
چانیول اشاره ای به تلویزیون کرد
_احضار
بکهیون آب دهنش رو قورت داد و آروم گفت
_خیلی ترسناکه؟
چانیول شونه ای بالا انداخت و زمزمه کرد
_آره خب
بکهیون کنار چانیول نشست و خمیازه دیگه ای کشید
_خوابم میاد
چانیول نگاهی به چشمای خمار از خواب بکهیون انداخت و کوسن رو از روی پاهاش بلند کرد
_بخواب روی پام
بکهیون متعجب نگاهی به چانیول انداخت و لحظه بعدی سرش روی پاهای سقوط کرد
نفس عمیقی کشید و تپش قلبش رو ندید گرفت
حس آرامش و امنیت داشت
صورتش رو توی شکم چانیول فرو کرد و سرش رو تکون داد
چانیول دستش رو روی پهلوی بکهیون گذاشت و به ادامه فیلم خیره شد
_اه خوابم نمیبره
بکهیون نالید و به نیم رخ چان چشم دوخت
_منم عین خرس ۱۰ ساعت میخوابیدم خوابم نمیبرد
بکهیون اخم کمرنگی کرد و غرید
_یااااا کی بود ۱۰ تا دارو کرد تو حلقم گفت بخور
چانیول شونه هاش رو بالا انداخت و پوزخند زد
_به هر حال اگه نمی دادم بهت هنوز خوب نشده بودی اون وقت من چطور میکردمت؟
بکهیون متعجب پلک زد
_یعنی تو برای سکس لعنتی از من مراقبت کردی؟
چانیول خنده ای کرد و دستش رو روی شونه بکهیون گذاشت
_ هی هی من اونقدراام بی رحم نیستم که مراقب دوست پسرم نباشم بیبی...شاید بهت علاقه نداشته باشم ولی ازت خوشم میاد
بکهیون دندوناش رو روی هم کشید
_آره باور کردم از خودم خوشت میاد یا اندامم؟
_معلومه که-
نگاهی به چشمای آتیشی بکهیون انداخت و لبخند مصلحتی زد
_معلومه که از خودت لیتلم
بکهیون پوزخندی زد و "آره جون عمه ات" رو زیر لبش زمزمه کرد
از پارک چانیول انتظار دیگه ای نمی رفت
به هر حال اون هنوزم همون چانیول مغرور عوضی بود و کاملا مشخص بود که بکهیون رو برای اندامش میخواد
با اتمام فیلم نگاهی به چهره به خواب رفته بکهیون انداخت و نگاهش رو دور و بر خونه چرخوند
آخه یکی نیست بگه الاغ چرا وقتی می ترسی از این فیلم ها نگاه میکنی
آب دهنش رو قورت داد و دستش رو زیر بدن بکهیون انداخت و با یه حرکت از روی کاناپه بلندش کرد
بک عین یه گربه ملوس صورتش رو به سینه چانیول مالید و ناله میو مانندی کرد
چانیول از پله ها بالا رفت و وارد اتاق شد
با بسته شدن یهویی در همونجا خشک شد
اما صدای محکم باز و بسته شدن در پنجره باعث شد قلبش تو شورتش بزنه
سریع بکهیون رو روی تخت خوابوند و پنجره رو روی هم گذاشت
نفس عمیقی کشید و با کشیدن صلیب روی سینه ش مسیح رو به مادرش قسم داد که جن اونجا ظاهر نشه
سمت تخت رفت و کنار بکهیون دراز کشید
یه لحظه حس کرد کسی بهش خیره شده
چشم هاش رو از هم فاصله داد و با دیدن بکهیون که روی تخت نشسته بود و نگاهش میکرد تقریبا عربده کشید و از روی تخت پایین افتاد
_آخ کمرم داغون شد
دوباره روی تخت برگشت و با اخم به بکهیون خیره شد
_چته نصفه شبی چرا عربده میکشی؟
چانیول نفس حرصی کشید و تکیه ش رو به نام تخت داد
_وقتی بیدار شی ببینی یکی بهت زل زده چیکار میکنی؟
بکهیون سوال چانیول رو نادیده گرفت و لباش آویزوون شدن
خودش رو سمت چانیول کشید و روی پاهاش نشست
دستاش رو دور کمر چانیول حلقه کرد و سرش رو به سینه های پهن ددیش چسبوند
_ددی خواب بد دیدم
چانیول متعجب پلک زد و خواست تیکه بپرونه که یادش افتاد بکهیون یه لیتله
پس فقط لبخند کوچیکی زد و دستش رو روی کمر بکهیون کشید
_بخواب بغل من
خب این کار به نفع خودش هم بود چون می ترسید یکی پاش رو از زیر تخت بکشه
ولی احتمال ۷۰٪ وجود داشت که وقتی بکهیون بغلشه کسی سراغش نمیاد
بکهیون سرش رو جا به جا کرد و منتظر شد تا چانیول دراز بکشه
ولی از جاش تکون نخورد
چانیول پتو رو روی خودش و بکهیون انداخت و انگشتاش بین موهای لخت بکهیون لغزیدن
_ددی
_هوم؟
_گشنمه
_بخواب بکهیون لطفا
_ددی
_لطفا بکهیون خواهش میکنم بخواب...دو ساعت دیگه مدرسه باز میشه
_اما ددی بکهیونی سرما خورده نمیاد مدرسه
_عه جدی؟ کی بود میگفت من دوست ندارم غیبت بخورم؟هوم؟
بکهیون چونه ش رو روی سینه چانیول گذاشت و لباش رو آویزوون کرد
_ددی
_باشه بکهیون باشه بخواب
بک لبخند گنده ای زد و بوسه کوتاهی روی لب های چانیول زد
_ممنون چانیولی!
🍬🍬🍬
کت خاکستری رنگش رو از داخل کمد بیرون آورد و با برداشتن کوله ش نگاهی به بکهیون کرد
انگار نه انگار که تا الان ۱۴ ساعت خوابیده و هنوزم خواب بود
پوفی کرد و رفت نزدیک تخت
یه بوسه که چیزی نمی شد مگه نه؟
خب بیشتر رابطه ها بوسه صبحگاهی داشتن
پارک چانیول احمق اون رابطه های عاشقانه ست
چانیول اهمیتی به وجدانش نداد و سرش رو خم کرد تو صورت بکهیون
بوسه کوتاهی روی لب های قرمزش زد و بعد از بوسیدن پیشونیش از اتاق خارج شد
با حس رفتن چانیول چشماش رو باز کرد و نفس حبس شده ش رو بیرون فرستاد
دستش رو روی سینه ش گذاشت و سعی کرد نفس هاش رو منظم کنه
قلبش طوری می تپید که انگار ۶ ساعت دوییده
تکونی به پاهای کم جونش داد و با قورت دادن آب دهنش از روی تخت بلند شد
نگاهی به لباس های خودش انداخت که تنش بودن
لباش رو به بالا قوس داد و دوباره نشست روی تخت
لپ تاب چانیول رو بیرون آورد و از اونجایی که رمز نداشت وارد سایت شد
با دیدن چند تا گپ روم ددی کینک لبخند گنده ای زد و وارد شد
با دیدن هشدار این که باید نام کاربری بذاره پوفی کشید و مشغول نوشتن شد
Babyboy
ولی خب این نام کاربری قبلا انتخاب شده بود
پس بار دیگه امتحان کرد
Babyboyyy
بالاخره وارد گپ شد و مشغول تایپ شد
Babyboyyy:سلام دوستان من یه سری سوال داشتم
Littlegirl:@babyboyyy  سلام دوست عزیز چه سوالی عزیزم؟
Babyboyyy : @littlegirlخب راستش من تازه بیبی بوی شدم و بلد نیستم با ددی ام چجور رفتار کنم؟
Babylittleboy: اووووه یه بیبی بوی به جمع بیبی بوی های دیگه پیوست خب عزیزم اون لیتل گرلِ من لیتل بوی ام بیا پیش خودم تا راهنمایی بشی
Babyboyyy: @babylittleboy ممنونم ازت فقط چند تا توضیح خلاصه کافیه
HHHDaddy: من خودم به عنوان یه ددی میتونم پیشنهادهای خوبی بهت بدم ㄱㄱㄱ
بکهیون دستای عرق کرده اش رو به شلوارش کشید و لب خشک شده ش رو زبون زد
HHHDaddy : خوب گوش کن بیبی بوی تازه وارد...یه ددی نیاز داره که بیبی اش هر زمان براش آماده باشه یعنی تو باید قبل از این که ددی ات بیاد خونه یکی از لباس های بلند یا گشادش رو بپوشی بدون هیچ شلوار یا زیر شلواری خب؟ در ضمن پشم هم نداشته باش که وقتی بدنت رو لیس زد چندشش بشه:/
Jiopamamy : دنیل چرا حرف پشم میکشی وسط حالا؟
Babyboyyy : @HHHDADDY ممنونم ازت^^
Babylittleboy: @babyboyyy میدونی؟ ددی ها خیلی حساسن که به حرفشون گوش کنی...اگه براش زبون درازی کنی و به حرفش گوش نکنی ممکنه ولت کنه یا تنبیه بشی
Liitlegirl : با لویی موافقم تو نباید کاری کنی که ددی ات ازت خسته بشه همیشه براش آماده باش باهاش خوب رفتار کن
Babyboyyy : ممنونم از راهنمایی هاتون♡
Babyboyyy left the room
از گپ خارج شد و لپ تاب چانیول رو خاموش کرد و برگردوند سر جاش
شلوارش رو بالا زد و نگاهی به پاهاش انداخت
خوشبختانه چند روز پیش اپیلاسیون کرده بود پس مشکلی نداشت از نظر پشم
سمت کمد چانیول دویید و درش رو باز کرد
نگاهی به پیرهن های مختلفش انداخت و لبش رو کج کرد
یه پیرهن سفید که خیلی گشاد و بلند به نظر می رسید رو بیرون آورد و روی تخت انداخت

اون قدری عقلش می رسید که باید قبلش به حموم بره
ولی چانیول تازه رفته بود مدرسه و تا ساعت ۳ بعدظهر بر نمیگشت
بهتر بود قبل هر کاری یه صبحونه بخوره
سمت در حرکت کرد و از اتاق خارج شد
پله های مارپیچ رو گذروند و خودش رو به آشپزخونه رسوند
با دیدن سانمی همون دختری که برده بودتش دستشویی لبخند ریزی زد و دستش رو تکون داد
_سلام
سانمی سرش رو بلند کرد و لبخند گنده ای زد
_سلااااام بکهیونی
بک نشست پشت میز و دستی پشت گردنش کشید
_چیزی برای خوردن هست؟
سانمی خنده ای کرد و سرش رو تکون داد
_چرا که نه؟ الان برات نون تست و مربا میارم...مربا چه طعمی دوست داری؟
بک شونه ای بالا انداخت و زمزمه کرد
_مسلما توت فرنگی همراه نوتلا
سانمی سرش رو تکون داد و سمت یخچال قدم برداشت
_نوتلا دوست داری؟
بک لبخند معذبی زد و سرش رو آهسته تکون داد
_اهوم خیلی
_باشه پس بشین الان آماده میکنم
🍬🍬🍬
چند تا دکمه اول پیراهنش رو باز گذاشت و موهای قهوه ای رنگش رو بهم ریخت
از سانمی متشکر بود که بهش برق لب و خط چشم قرض داد
با استرس کناره لبش رو جوید و دستی به کمرش زد
_بکهیون از کی انقدر بیچاره شدی که باید برای پارک چانیول...کسی که مدام تو رو پیش بقیه اذیت میکرد خودت رو آماده کنی؟
آهی کشید و موهاش رو بیشتر بهم ریخت
این رابطه خیلی یهویی شکل گرفته بود
خیلی یهویی بکهیون فیلم گرفت خیلی یهویی دوست پسر هم شدن خیلی یهویی کات کردن خیلی یهویی بازم دوست پسر هم شدن خیلی یهویی چانیول بهش گفت که با هم رابطه ددی کینک داشته باشن خیلی یهویی اینجا ایستاده بود و تصمیم داشت مثل بقیه لیتل ها بشه و... اما می ترسید که این رابطه هم خیلی یهویی تموم بشه
پوفی کشید و نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت
ساعت ۳:۱۶ دقیقه رو نشون میداد
دیگه چانیول نزدیک بود که برسه
خودش رو جلوی در رسوند و دستش رو توی هم قفل کرد
با دیدن عدد شمار بالای آسانسور فهمید که چان رسیده
مضطرب خودش رو جلوی در آسانسور کشوند و لحظه بعد در آسانسور از هم فاصله گرفت و چهره طبق معمول کلافه چان ظاهر شد .
خودش رو جلوی چان رسوند و سرش رو پایین انداخت
_سلام ددی
چانیول متعجب به بکهیون خیره بود و حتی پلک هم نمی زد
آب دهنش رو قورت داد و لب زد
_ب...بیبی
بکهیون لبخند عشوه گرانه ای به صورت چانیول زد و جلو رفت
خودش رو بالا کشید و دستاش رو روی شونه های چانیول گذاشت
لبش رو به لب چانیول رسوند و مک کوتاهی به لب پایینی چان زد
_خسته نباشی ددی!
چانیول پوزخندی زد و کوله ش رو کنار در انداخت
دستش رو زیر باسن بکهیون برد و بالا کشیدش که باعث شد بکهیون به طور اتوماتیک پاهاش رو دور کمر چانیول حلقه بکنه
_چه خبر شده لیتل؟
بکهیون صورتش رو تو گردن چانیول قایم  و زمزمه کرد
_خبری نشده ددی
خبر خاصی نبود فقط بکهیون نمی دونست داره چیکار میکنه؟
چانیول سمت تخت قدم برداشت و بکهیون رو به حالت دراز کش درآورد
آرنجش رو کنار سر بکهیون گذاشت و تو صورتش خم شد
_عجیب شدی بکهیون
بکهیون واقعا الان دلش میخواست بزنه تخم چانیول رو بترکونه

sᴏᴜʀ ᴄᴀɴᴅʏ 🍬Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ