بکهیون با همون لبای آویزوون رفت سمت در ساختمون مدرسه ولی لحظه ای ایستاد
_ چانیولا من بعد کلاس تو سلف منتظرتم...امیدوارم خوب کارت روانجام بدی
چانیول کلافه دستی تکون داد و نشست کف زمین
زیر چشمی نگاهی به بکهیون که وارد ساختمون میشد انداخت و دستش رو زد به سرش
دلش میخواست تو این وضعیت بکوبه دهن بکهیون تا تمام دندوناش خرد بشن تو حلقش ولی حیف که نمیتونست و مجبور بود تا موقعی که بتونه اون فیلم رو نابود کنه ، فعلا دوست پسر این کوتوله بمونه
🍬🍬🍬
نگاهی به ساعتش انداخت و کلافه پوفی کشید
اون به چانیول گفته بود که تو سلف منتظره ولی الان تایم نهار تموم میشد و هر لحظه امکان داشت که مدیر برای چک کردن آشپزخونه و سلف، از راه برسه
دستش رو زد زیر چونه ش و با یاد آوری قیافه شوکه و عصبی چانیول، ناگهان نیشخند محوی زد
میدونست این بازی خیلی بچه گانه ست ولی چاره ای نداشت
اون باید کاری میکرد که تا سال بعد این بچه ها دیگه اذیتش نکنن
به هر حال سال بعد بکهیون سال آخری میشد و از این مدرسه میرفت
نمی تونست که تا ابد نیش و کنایه بقیه رو تحمل کنه
با ساکت شدن جمعیت داخل سلف، سرش رو بلند کرد و به اکیپ خفن مدرسه خیره شد
طبق معمول چانیول همراه چند تا از نوچه هاش در حالی که دستش تو جیبش بود وارد سلف شده بودن و همه به خاطر این جذابیت از طرف چانیول نفساشون حبس شده بود
منتظر به چانیول خیره شد
چانیول پلک سنگینی زد و نفسش رو فوت کرد بیرون
_یه آبنبات ترش برام بیار
خطاب به یکی از نوچه های هیکلیش گفت و منتظر شد تا اون پسر از بوفه برگرده
کمی بعد پسری که چانیول فرستاده بود دنبال آبنبات ترش خودش رو به سلف رسوند
تمام دانش آموزانی که اونجا نشسته بودن با کنجکاوی محض به کارای پارک زل زده بودن
چون هر کدومشون داشتن فکر میکردن اون پسر شرور قراره با اون آبنبات ترش چه کاری انجام بده؟
کمی بعد چانیول با چند قدم بلند خودش رو به میزی رسوند که بکهیون نشسته بود و البته ناگفته نماند که همه بچه های سلف کار های چانیول رو زیر نظر داشتن
چان پوسته کاغذی آبنبات رو باز کرد و نگاهی به آبنبات سرخ رنگ انداخت
دست راستش رو به میز تکیه زد و تو صورت بکهیون خم شد
آبنبات رو بالا آورد و در حالی که پوزخند میزد کناره ی آبنبات رو به لب های نیمه باز بکهیون مالید که باعث شد لب پایین پسر کوچیکتر کمی کج بشه و برق بزنه
نیشخندش عمیقتر شد و آبنبات رو پایین آورد
نگاهی به چشمای متعجب بکهیون انداخت و لحظه بعدی لباش رو کوبوند روی لبایی که توسط اون آبنبات برق میزدن
مک عمیقی به لب پایینی بکهیون زد و یک سانت ازش فاصله گرفت
زبونش رو روی لب بالایی بکهیون کشید و بوسه کوتاهی روی تاج لبش کاشت
همه با این حرکت ناگهانی چانیول ، نفس تو سینه هاشون حبس شده بود و البته بکهیون هم همین اتفاق براش افتاده بود فقط با این تفاوت که نزدیک بود سکته قلبی رو رد کنه
ولی چانیول با حرکت بعدی که زد باعث شد چشمایی که تا اون موقع فقط شوکه به این تصویر زل زده بودن حالا اونقدری درشت بشن که قابلیت در اومدن رو داشته باشن
چانیول بوسه ای روی گردن سفید بکهیون کاشت و کمی عقب کشید
با صدای بم و خشدارش خطاب به بکهیون -طوری که بقیه هم بشنون- زمزمه کرد
_ ازت خوشم اومده بیون!...باهام بیا سر قرار
بکهیون چند بار دهنش رو عین ماهی باز و بسته کرد ولی چیزی نداشت که بگه
درسته ! اون خودش خواسته بود که چانیول یه نمایشی راه بندازه
ولی واقعا انتظار نداشت انقدر هات پیش بره
طوری که نفس همه حبس بشه و نتونن یک کلمه حرف بزنن
چند بار پلک زد و آب دهنش رو قورت داد
الان اصلا هیچ اهمیتی نداشت که اون پارک چانیول عوضی اولین بوسه ش رو دزدیده و دلش هم نمی خواست که فعلا ردش کنه چون میدونست اگه چانیول رو تحقیر میکرد ، صد در صد برای خودش بد میشد
پس فقط با صدایی که از ته چاه در میومد آهسته لب زد
_ ب...باشه...
چانیول نیشخند محوی زد و کامل عقب کشید
_خوبه...دانش آموزان عزیز توجه کنید
چرخید سمت جمعیتی که با دهن نیمه باز بهش خیره شده بودن
_ همون طور که دارید تماشا میکنید من دیگه با ریوجین رابطه ای ندارم و درست حدس زدید...از این پسر بچه خوشم اومده...پس دلم میخواد حد و اندازه خودتون رو در برخورد با بیبی بوی ام ، بدونید
بکهیون واقعا نزدیک بود سکته کنه
چون حتی فکرش رو هم نمی کرد این نمایش لعنتی انقدر روی احساساتش تاثیر بذاره
الان فقط میتونست بگه که پارک چانیول خیلی هاتِ
چانیول پوزخند دیگه ای زد و همراه نوچه هاش از سلف خارج شد
نفس حبس شده اش رو بیرون داد و پلکاش رو روی هم فشرد
میتونست سنگینی نگاه اعضای سلف رو روی خودش حس کنه و البته پچ پچ هایی رو که بعد رفت چانیول اوج گرفته بودن
اون پارک چانیول عوضی نباید بکهیون رو جلوی کلی آدم می بوسید و بعد تنهاش می ذاشت
البته انتظار هم نداشت که دستش رو بگیره و با خودش ببره
به اندازه کافی تا اینجا به غرورش آسیب رسیده بود پس مطمئنا دیگه کار اضافه ای حداقل امروز نمی کرد
موهاش رو بهم ریخت و از جاش بلند شد
دیگه نمی تونست تو یه فضای سقف دار نفس بکشه
چون محض رضای فاک!...همه داشتن نگاهش میکردن
کوله ش رو از روی میز چنگ زد و با یه دست تکون دادن برای رفیقاش اون سلف رو که تبدیل به محل اعتراف پارک چانیول شده بود رو ترک کرد
وارد دستشویی شد و کوله ش رو گذاشت روی سینک روشویی
شیر آب رو باز کرد و تصمیم گرفت چند مشت آب بپاشه صورتش تا بلکه رنگ پریده ش به حالت نرمال برگرده
شیر آب رو بست و نفس عمیقی کشید
خب حالا همه چیز تموم شده بود...اون نقشه ش رو عالی انجام داده بود
نیشخند زد و مشتش رو توی هوا بالا انداخت
_فایتینگ پسر...موفق شدی!
🍬🍬🍬
از ساختمون مدرسه خارج شد و تصمیم گرفت تا با دوستاش پیاده بره
ولی به سر کوچه نرسیده بود که با دیدن ماشین مشکی مرسدس جونگین نیشش باز شد
اون دوست جذابش اومده بود تا با بکهیون بزن دور رور؟!
کنار دوستاش ایستاد و دستش رو زد به شونه لوهان
_خب من دیگه برم...دوستم اومده دنبالم
لوهان نگاهی به ماشین مشکی رنگ انداخت و سرش رو تکون داد
_باشه هر طور راحتی
بکهیون لبخندی زد و دستش رو براشون تکون داد
تو چند قدمی ماشین جونگین ایستاد و لحظه آخر دویید سمت مرسدس
درش رو باز کرد و سریع خودش رو روی صندلی شاگرد ولو کرد
_خب مدرسه چطور بود؟
بکهیون خنده خفه ای کرد
_ متنفرم از اینکه یکی درباره مدرسه ازم سوالی بپرسه...و مطمئن باش نمیتونم امروز رو برات تعریف کنم پس فقط راه بیفت و تو راه هم برام اسکوپ بستنی بخر بخورم امروز خیلی گر گرفتم
کای با خنده سرش رو تکون داد
_باشه...خوبه من از آمریکا اومدم...وگرنه کی برات هی خرج میکرد؟
بکهیون چشماش رو گرد و لباش رو خط کرد
_ خب خیلیا مثلا .... آها مثلا یجی
کای چرخی به چشماش داد و ماشین رو روشن کرد
_ از حرف کم نمیاره
بکهیون خنده ای کرد ولی چیزی نگفت و فقط به بچه هایی که همراه رفیقاشون با هم از مدرسه خارج میشدن چشم دوخت
مطمئنا اگه یک ماه پیش بود و بهش می گفتن قراره به دلایل مفصلی دوست پسر پارک چانیول بشی اونقدری میخندید که آخرش سکته کنه و جون بده
بکهیون آدم عجیبی بود!
STAI LEGGENDO
sᴏᴜʀ ᴄᴀɴᴅʏ 🍬
Fanfiction🍓 آبنبات ترش 🍓کاپل : چانبک 🍓 ژانر : رمنس ، مدرسه ای ، ددی کینک 🍓محدودیت سنی : NC+21 فول اسمات 🍓نویسنده : Black_horse (Elsa_99) ......................... 🍬 ²⁰²⁰ ˢᵉᵖᵗᵉᵐᵇᵉʳ 🍬 بیون بکهیون پسر فقیریه که به کمک عموش تونسته زندگیش رو اداره کنه و ت...