"ما جوونیم آقای جئون
ذات انسان خطا کردنه و دوباره و دوباره اشتباه
باید اشتباه کنیم، تا درس بگیریم
باید زمین بخوریم، تا از بین رد خون سر زانوهامون روی برف، مسیرمون رو پیدا کنیم
بزار اشتباه کنیم تا یه بار برای همیشه
درست زندگی کردنو با نوازش گرم خطاهامون یاد بگیریم"*اگر وتا برسه به ۴۵ پارت بعد اپ میشه.
اگرم نه که هروقت برسه..
.
.
."حالت بهتره؟ "
جونگکوک بعد برداشتن وسایلش در لاکرشو بست و با چشمهای تیله ایش که هنوز رد خیسی کامل از روشون پاک نشده بوده به تهیونگی که به قفسه لاکرا تکیه داده و با نگرانی بهش چشم دوخته بود، نگاه کرد، سرشو تکون داد و بند کوله پشتیش رو روی شونه اش انداخت.
"مگه کلاست شروع نشده کیم؟ چرا هنوز اینجایی؟ "
"اولا باید مطمئن میشدم بهتری، دوما مگه قرار نبود بریم عمارت بابا جئونت؟ "
جونگکوک مردد بهش نگاه کرد و زد زیر خنده
"تو عقلتو از دست دادی؟ نکنه تو اون ذهن فضاییت باور کردی که قراره واقعا بریم ؟ بیای اونجا بگم کی ای هان؟که بگم آقا بالاسر آوردم؟ یا بیشتر از این به بابام ثابت کنم که یه بی عرضه بزدلم که نمیتونه از پس اشتباهاش بربیاد؟ اصلا یادت هست من کیم؟ تو یکی واقعا عقلت پاره سنگ برمیدار"
تهیونگ رو دور زد و سمت در خروجی راه افتاد، با اینکه سعی داشت مثل همیشه قوی و کله خر به نظر بیاد، اما تهیونگ به وضوح متوجه ترس تو چشماش و صدای گرفته و بی رمقش میشد، اون واقعا حالش خوب نبود، اون نگاه کثیف و پر از شیطنت جئون جونگکوک معروف نبود، دلیلیشو نمیدونست اما نمیتونست بیخیالش بشه.
قدم هاشو به قدم های بلند پسر مو مشکی رسوند و دوباره مانع مسیرش شد، جونگکوک چشم هاشو چرخوند و خیلی آروم لب زد که از سر راهش بره کنار.
"الان کجا داری میری؟ مگه نگفتی که بابات عصبانیه و قطعا همه چیزو تاحالا فهمیده؟ داری برمیگردی همون جا؟ "
"نمیدونم، چه اهمیتی داره؟ تا قبل اینکه کسیو بفرسته دنبالم باید یه جایی خودمو گم و گور کنم، دو سه روز جلوی چشمش نباشم، شایدم بیشتر،شاید رفتم خونه نونا، شایدم ویلای بوسان، نمیدونم هرچی باشه بهتر از زنده به گور شدن توسط خانواده است، الانم از سرراهم برو کنار تا دیر نشده تهیونگ، واقعا حوصله بحث و جدل جدیدو ندارم"
"منم دنبال دعوا نیستم، خیلی بیشتر از خودت، من فقط میخوام کمکت کنم"
جونگکوک پوزخندی زد و سرشو به چپ و راست تکون داد.
"محض رضای خدا کیم، چه کمکی میخوای بکنی؟ نه واقعا برام جالبه بدونم، یه قرداد چند میلیاردی جدید میزاری جلوش یا لیست کثافت کاریای رقیبای اروپاییشو براش ردیف میکنی؟ تو واقعا فکر میکنی پدرم یکی مثل من و توعه؟ یا قراره برای اونم خط و نشون بکشیو تهدیدش کنی؟ چون ظاهرا توش زیادی خوبی، فقط برو سر کلاس-"
ESTÁS LEYENDO
Black Swan ∥ Vmin [Completed]
Fanficمن اون شب به خودم و اون قوی سیاه قول دادم. قسم خوردم، که فرشتمو به همه ی آرزوهاش برسونم. و اون روحشو به من بخشید، بالهاشو به من هدیه کرد، که تا آخر عمر، تا جایی که مرگ مارو از هم جدا کنه، مواظبش باشم. " ∷∷∷∷∷ سر پسر کوچکتر که روی شونه هاش به خو...