"چی؟؟"
جونگکوک چنان با تعجب پرسید که لوهان تونست ریختن کرکای لُنگی که رو میز بین خودش و پسر رو به روش شوت شده بود رو ببینه
اوه خدا فکر اینجاشو که باید چطور حالیش کنم رو نکرده بودم..قیافش هنوز عینه قیافه بابا وقتی که تازه از خواب بلند میشه،هست.. چطوره تا هنوز از شوک درنیومده فِلِنگو ببندم..در خروجی اونور بود درسته؟
پسر موطلایی داشت محاسبه میکرد چندثانیه طول میکشه تا سر خیابون برسه و کسی نفهمه که یهو کوکی روی صندلی جلویی خودش رو انداخت و چنان با چشمای براقش بهش خیره شد که لوهان کلا فکر فرار رو تویه سطل زباله ذهنش انداخت و انگشتاش رو تو هم گره کرد و نگاه جدیشو داد به جونگکوک"هیچ وقت با عینک طبی پورن نگا نکن"
"اما من که عینکی نیستم"
کوکی بعد از چند لحظه گیج پلک زدن این جمله رو با لحن فیلسوفانه ای گفت و لوهان بدون اینکه بتونه خودش رو کنترل کنه یکی محکم زد رو پیشونی خودش باور داشت که حتی همین الان چَتای تویه گوشیشو هم بهش نشون میداد جونگکوک نمیگرفت
"یعنی آدم رو وادار به چه کارهایی که نمیکنی..
بیا جلو بینم"یه بار دیگه به سرنوشت خودش تویه گه شانس بودن فحش داد و به پسر رو به روش اشاره کرد که سمتش بیاد و با لحنی که سعی در پایین نگه داشتنش میکرد گفت
"ببین، تربچه بلا امروز مراقب امتحان کلاس دهمیا بوده..مسلما به تخمش نبوده که دهمی ها تقلب کنن چون معلمشون نیست و اونم عادت داره موقعی که کسی حواسش بهش نیست بره تو گوشیش خب؟"
"خب بقیش؟"
"خدایا منو تطهیر کن"
لوهان بعد از کشیدن نفس عمیقی ادامه داد
"نماینده دهمی ها که میره برگش رو بذاره سر میز یه پورن فول اچ دی از عینکای گرد کیم ته میبینه..بعد هم چون تویه مدرسه همه دلشون لک میزنه تا همچین اتفاقایی بیفته که همه زیرزمینی سوژش کنن، کسی صداش درنمیاد..مثل سال اولمون که معلم فیزیکمون خانم سو حامله شد و با اون شکمش میومد سر کلاس و سیسمونی بچشو میبافت و بعد از لاو ترکوندناش با معلم فلسفهٔ بچه های ادبیات فهمیدیم که بچه از آقای جانگه..البته آقای جانگ خودشم سر و گوشش میجنبید چون بچه های رشته ادبیات همیشه میگفتن سر کلاسشون دکمه هاش یکم بازه و دخترا رو هم با نگاش لخت میکنه ولی خب کی فکرشو میکرد آبشو بریزه تو کُ-""بسه دیگه فهمیدم.."
جونگکوک دستش رو گذاشت رو دهن لوهان که بی وقفه داشت کار میکرد و بعد دوباره نشست
"با اون همه ابهت فکر نمیکردم گی باشه.."
"مگه همه گی ها قراره ازشون رنگین کمون و یونیکورن بزنه بیرون ..الان منو نگا کن چقد مردونم..اصلا کسی بهم شک میکنه؟.."
ESTÁS LEYENDO
Coffee & Cream (Vkook|Hunhan)
Fanfic"قهوه و خامه اسم قراردادی بود که من و لوهان با بوس کردن گونه های همدیگه تنظیم و امضاش کردیم..طبق مصوبه این قرار داد من و اون قرار گذاشتیم که بر علیه یه قهوه به نام کیم تهیونگ شورش کنیم..اما این شورش اصلا اونطوری که ما فکر میکردیم پیش نرفت..." ~~~~...