تکست شانزدهم

4.1K 861 13
                                    

زنگ آخر زده شد و جانگکوک به سمت کلاس جامعه شناسی راه افتاد تا دو ساعت بازداشتش با تهیونگ رو بگذرونه،

دو قدم مونده به ورودی کلاس،جانگکوک متوجه تهیونگی شد که به تنهایی پشت یه میز نشسته بود و مشغول تایپ کردن چیزی تو گوشیش بود،اونم جوری که هیجان از سر و روش میبارید.به ثانیه نکشید که تلفن جانگکوک با دریافت پیامی صدا داد.

ت:
کوکی

ت:
دیگه وقتشه

ت:
تنها یک دقیقه تا شروع بازداشت من با کراشم!!نمیتونم بیشتر از این صبر کنمممممم🤭

ت:
چی میشه اگه من دست و پامو گم کنم جلوش و اون بهم بخنده!؟

ت:
اگه این اتفاق افتاد...میشه تو زحمت کفن و دفنمو بکشی؟؟؟

جانگکوک آروم به این پیام تهیونگ خندید.

ج:
آروم باش

ج:
من مطمئنم اون قرار نیست بهت بخنده!

ج:
فقط طبیعی رفتار کن و خودت باش!

ت:

اوکی ممنونم بست فرند!

ج:
خواهش میکنم!

بزن بریم!

Text Me & Sext me || KookVOnde histórias criam vida. Descubra agora