سکست بیست و هفتم

2.7K 483 16
                                    

"همممممم..."تهیونگ غر زد در حالی که باریکه‌ای از نور باعث بیدار شدنش از خواب شده بود.

"صبح بخیر."یه صدای عمیق بغل دستش جوابش رو داد.
تهیونگ چشماشو مالید و دقیقا یک لحظه زمان برد تا کاملا از خواب بیدار بشه.

سرش در حال زنگ زدن بود و گلوش درد میکرد.اون کاملا شب قبل سیاه مست شده بود و حالا اثر خودش رو به جا گذاشته بود.

صدا دوباره مخاطب قرارش داد:
"حالت خوبه؟"

کدوم احمق فاکی‌ای این وقت صبح داره باهام حرف میزنه؟؟

سر پسر یکم سنگین بود و زمان زیادی برد تا متوجه بشه این جانگکوکه که بالاسرش کنار تختش وایساده.
تهیونگ سیخ سر جاش نشست:"اوه فاک!"

جانگکوک غافلگیر نگاهش کرد و ابرویی بالا انداخت.

"جانگکوک؟م-من چیکار اوه خدای من،من مست کرده بودم...هیج گهی هم یادم نمیاد الان،به چه طرز فاکی‌ای من سر از اینجا درآوردم تهش؟؟"

جانگکوک خندید و لیوانی آب به دستش داد.
"جدا هیچی یادت نمیاد؟؟"

تهیونگ عمیق فکر کرد و سعی کرد به یاد بیاره.تهش یه سری خاطرات محو در این مورد یادش اومد که مشغول پیام دادن به یکی بوده و شات بعد از شات وودکا بالا میداده.

"شاید یه-یکمشو؟"

"واقعا یادت نمیاد که اومدی خونه‌ی من و دو ساعت در مورد اون دختره‌ی گردن کلفت زر زدی؟؟"

"......من زر زدم؟!..........."

جانگکوک دست به سینه شد.
"ینی یادت نمیاد رو اون کاناپه همو بوسیدیم و ناز و نوازش کردیم؟؟"

"..............چی؟!؟!"

پسر موسیاه آهی کشید و کنارش روی تخت نشست.
"خب این قراره جالب بشه."

فاک فاک.اوه خدا اصلا باورم نمیشه.اوکی،ببین اول باید یادم بیاد که بعد از پیام دادنم بهش چه اتفاقی افتاد.

تهیونگ آبی رو که جانگکوک به دستش داده بود نوشید و شروع به تلاش برای کشف اتفاقات دیروز کرد.
جانگکوک هم با یه لبخند به تماشاش مشغول شد.
براش تماشا کردن تهیونگ سرگرم کننده بود که تلاش میکرد کارایی که دیروز انجام داده رو از نو به یاد بیاره.صورت کیوتش حین تفکر بامزه تر از چیزی بود که جانگکوک بتونه تحملش کنه.
تهیونگ ناگهانی داد زد:"یادم اومد!!"
و باعث شوک شدن پسر دیگه شد.

"عالیه،الان همه چی یادت اومد؟؟"

"عاره،من مست کردم،بهت پیام دادم،تو اومدی دنبالم که منو با خودت ببری،ما رفتیم به خونه‌ی تو،من کلی زر زدم،بعدش همو بوسیدیم و تصمیم گرفتیم دوباره برگردیم پیش هم،اوه و من بالا آوردم."
تهیونگ با حس عذاب وجدان صورتش رو پوشوند.جانگکوک به این حرکتش خندید و موهاشو به هم ریخت.
"فکر نمیکردم یادت بیاد."

"جدا باورم نمیشه سر یه چیز عنیِ مسخره مث اون رفتم مست کردم."

جانگکوک بوسه‌ی ملایمی رو پیشونی تهیونگ کاشت و اونو تو یه بغل گرم کشید تا بهش حس راحتی بده.
"مشکلی نیس،نگران نباش،من مطمئنم که کارما قراره واسه اون دختر حسابی بچ بشه."

تهیونگ تو گودی گردن جانگکوک پناه گرفت و ریلکس کرد.
"امیدوارم بشه."

جانگکوک تهیونگ رو از خودش جدا کرد و مشغول مرتب کردن موهاش شد که تو خواب به هم ریخته بود هر چند که این به هم ریختگیش هم پرستیدنی بود.

تهیونگ شکمش رو مالید و لباشو آویزون کرد.
"من گشنه‌مه"

"گشنه‌ی دیک من؟؟"

تهیونگ سرخ شد و زد رو شونه‌ی اون یکی پسر.
"چطور میتونی صبح به این زودی ازین حرفا بزنی؟!"

"الان ساعت یک ظهره تهیونگ."جانگکوک با خنده گفت.
"به هر حال،من صبحونه رو درست میکنم،بزن بریم."

تهیونگ لبخند زد و هر دو پسر از تخت بیرون اومدن،اما تهیونگ نیمه راه متوجه شد که نه تیشرتش تنشه و نه شلوارش،با باکسر خالی خوابیده بود.

"لباسام کجان؟!"

جانگکوک جواب داد،
"اوه،آره یادت نمیاد مگه؟؟ما یه کارایی کردیم خب."ابروهاشو با شیطنت بالا پایین کرد.

چشمای تهیونگ گشاد شد.

"جدی میگی؟!!!"

پسر دیگه خندید.
"فقط داشتم شوخی میکردم.تو موقع خواب ناخودآگاه درشون آوردی چون گرمت شده بود."

"اوه پیوف.."
تهیونگ نفسشو با آسایش بیرون داد و از اتاق خواب بیرون رفت.

جانگکوک سعی کرد خنده‌اش رو فرو بخوره وقتی چشماش به کبودی های ریز پشت شونه‌ی تهیونگ افتاد؛و به هر زحمتی بود با یه چهره‌ی خنثی از اتاق بیرون رفت.

Text Me & Sext me || KookVحيث تعيش القصص. اكتشف الآن