قسمت پنجم: "زیبایی تهیونگ غیر قانونیه"
شیشهی ماشین رو بالا کشید تا هوای گرم ماه ژوئن داخل ماشین خنک نپیچه. جهت پرههای کولر ماشین رو روی صورتش تنظیم کرد و از حس خوبی که میگرفت، پلکهاش به آرامی روی هم افتادن. سرش رو به پشتی تکیه داد و به تهیونگی که راهنما میزد و با دقت به سمت چپ میپیچید نگاه کرد.
"چرا باید در هر حالتی فوقالعاده به نظر بیاد؟ حتی موقع راهنما زدن؟ لعنتی الان نه. جلوی اون دهنت رو گِل بگیر قبل از اینکه از شدت ذوقزدگی مثل دخترهای دبیرستانی جیغ بزنی."
لبهاش رو گاز گرفت و سعی کرد جلوی لبخند احمقانهاش رو بگیره. از این وجه شخصیت غیرقابل کنترلش متنفر بود. چرتی که تهیونگ توی دفتر زد، حسابی سرحالش کردع بود. خودش هم زیاد احساس خستگی نمیکرد به همین خاطر تصمیم گرفتن که کمی دربارهی خودشون صحبت کنن و ریز جزئیات زندگیشون رو به اشتراک بذارن. حدود پنج روز دیگه مصاحبه انتظارشون رو میکشید و به هیچعنوان علاقهمند به مورد استقبال قانونهای دفتر مهاجرتی قرار گرفتن، نبودن. دوباره پلکهاش روی همدیگه گذاشت و منتظر شد تا به خونهشون برسن.
***
- مجبور نیستی لباسهات توی صورت من پرت کنی.
ایوهیون با داد کت شلوار سرمهای رنگی که روی صورتش افتاده بود و روی تخت پرت کرد و دستی به موهای سفیدش کشید. جیمین با ناامیدی روی تخت لم داد و با صدای بلند اصوات نامشخصی از خودش ساطع کرد.
- چیزی ندارم بپوشم. هیچی ندارم بپوشم.بکهیون نگاهی به اتاقی که مملو از لباس بود انداخت و لبهاش رو بهم فشرد. گوش شنوای درد و دلهای جیمین بودن جواب کدوم یکی از گناهان و اشتباهاتش بود؟ جیمین در هفتهی آتی با "معاون مین" جلسه داشت و معتقد بود هیچی نداره بپوشه تا تمام حرفهای و کارکشته به نظر بیاد.
- ببین... آه خدایا چجوری باید دلداریت بدم؟ اصلا شاید همکارت نتونه واست جور کنه بری جلسه.
- پسرهی الدنگ! تهیونگ غلط کرده با تو. اگه جور نکنه میرم کل زندگیش رو، از اولین سکسش تا این گندهایی که اواخر زده رو توی شرکت جار میزنم! کارش پیشم گیره و تهیونگ اصلا آدم بد قولی نیست. البته هست ولی الان نباید باشه.
جملهای که با داد شروع شده بود، با جملهی آخر تحلیل رفت و جاش رو صدای غم زدهای گرفت. تهیونگ عزیزش، اون بیچاره همیشه قربانی بود. دلش برای اون پسر سوخت. هر چی هم که باشه، جئون آدم خطرناکی بود. استرالیایی ها گاو باز بودن! وایسا- اونا ایتالیایی ها نبودن؟ آه بگذریم. جئون برای هر کشوری بوده باشه، گاوه! یا حتی خوک؟ هر حیوان و موجود رو اعصابی که هست.
YOU ARE READING
The Proposal | VKOOK | Completed
Fanfiction「 خواستگاری 」 • کامل شده • • ژانر: عاشقانه، کمدی، دارای محدودیت سنی . . خلاصه: تهیونگ توی کل زندگیش عاشق این بود که ویرایشگر بشه و بخاطر همین هم به سئول اومده بود، دانشگاه خوب، تحصیلات خوب و شاید یک شغل خوب؟ همهچیز خوب تا زمانی که اون جادوگر اس...