• ساعت کلاسیک •

11.9K 1.7K 818
                                    

قسمت شانزدهم: "ساعت کلاسیک"

کت کِرِم رنگ رو آویزون کرد و مطمئن شد بعد از اینکه به خشکشویی هتل سپرده ، لکه یا کثیفی‌ای روش نیوفتاده. این تکه پارچه‌ی ارزشمند تهیونگ رو کلی بالا پایین کرد تا به دست کارکنان هتل برسه و چروک هاش رو از بین ببرن.

ساعت هشت صبح بود و هنوز دو ساعت تا شروع جلسه وقت داشتن. به تهیونگی که لحاف سفید رنگ رو دور پاهای خوش فرم و خوش رنگش که شلوارک کوتاهش اونارو به نمایش میزاشت ، نگاه کرد. تقریبا می‌شد گفت بالا تنه‌ی تهیونگ لخت بود چون اون رکابی نازک و گشاد به اندازه‌ی کافی بدن اون پسر رو نمایان کرده بود.

چون دستیارش باید دوش میگرفت و صبحانه بخورن سمت تخت اتاق رفت و همزمان با نوازش کردن بازوی لخت پسر ، تهیونگ رو صدا زد.

- ته. تهیونگ. بیدار شو. تهیو-

چشم های تهیونگ کمی از هم فاصله گرفتن و تونست اثر محوی از چهره‌ی رئیسش رو ببینه. با یادآوری اینکه جلسه دارن و کلی کار داره با انگشت سبابه و شستش چشم هاشو ماساژ داد تونست به دیدش کمک بکنه و الهه‌ی زیبایی های این روز هاشو واضح تر ببینه. بدون هیچ حرفی بهش خیره شد و صبح بخیر آرومی بینشون رد و بدل شد. جونگکوک لبخندی زد که باعث شد تهیونگ به دیشب فکر بکنه و لب هاش کش بیان.

شب قبل با اینکه اتاق با تخت دونفره رزرو کرده بود _اصلا هم با قصد نبوده مثلا!_ جونگکوک اعتراضی نکرد و به جاش ازش اجازه گرفت که موقع خواب بغلش کنه چون عادت داره همیشه چیزی رو در آغوش بگیره و بخوابه. بعد از اون تهیونگ هم دوباره کصکش بازی دراورد و متقابل تا میتونست خودشو به رئیسش چسبونده بود و توی خواب نگاهش می‌کرد.

جونگکوک بعد از اینکه مطمئن شد تهیونگ قرار نیست دوباره بگیره بخوابه سمت کمد رفت تا چمدونش رو گوشه‌ای از اون بزاره و چشم های تهیونگ هم دنبالش کردن.

با چشم های خوابالود و بدنی کوفته از تخت دل کَند و ایستاد. موهای بلندش بهم ریخته شده بود و شلوارک نسکافه‌ای و رکابی سفید همراه با اون عضله های فاکی توانایی بیدار کردن "دوشیزه جونگکوک دبیرستانی" رو از خواب تابستانیش داشت.

جونگکوک میدونست دستیارش تا وقتی از حموم نیاد بیرون و یه دوش کامل نگیره ، گیج و هنگه و ویندوزش خیلی دیر بالا میاد. پس با خیال راحت چشم چرونی کرد و ناخودآگاه زبونشو روی لب هاش کشید.

نفسش لحظه‌ای گرفت وقتی تهیونگ رکابیش رو دراورد و گوشه‌ای پرت کرد و جونگکوک تونست بعد از سه سال سیکس پک های دستیارش رو ببینه و دچار حملات قلبی بشه. توانایی غش کردن رو داشت وقتی رَد نقاشی های کوچیکی رو بالای شلوارک تهیونگ دید. جایی بالاتر از وی لاین دستیارش تتوی نامفهومی شروع شده بود و جونگکوک با تصور ادامه‌ی اون طرح های مشکی و جذاب حس می‌کرد بدنش توی تنور نونوایی قرار گرفته.

The Proposal | VKOOK | Completed Where stories live. Discover now