Part 03

1.2K 228 20
                                    

تهیونگ بلند شد و به طرف جونگ کوک رفت. یه ساعتی میشد که خوابش برده بود.

پتو رو کنار زد و به صورتش نگا کرد. لبخند تلخی به صحنه شیرین رو به روش زد. یه دستشو دور شونه پسر و دست دیگه شو زیر رونش گذاشت و بلندش کرد.

به طرف تخت بردش و قدماشو کوتاه برداشت تا دیر تر به تخت برسه و کوکی بیشتر تو بغلش باشه. به آرومی او رو رو تخت خوابوند. با تردید بوسه ای رو پیشونیش زد و به طرف مبل رفت و روش دراز کشید.

او فکر میکرد که کوکی خوابه ولی دقیقا بعد از اینکه تهیونگ بلندش کرد بیدار شد و خودشو به خواب بودن زد تا تو بغل تهیونگش لذت ببره...حسای زیادی هم بهش دست داد. خوشحال از اینکه هنوزم تهیونگ دوسش داره...ناراحت از اینکه اگه دوسش داره چرا بهش اونکارو کرد؟...عصبی از اینکه دوباره مغذش در برابر قلبش شکست خورد...دلتنگ کسی که بهش خیانت کرد...و...

--------------------------------------------------------

یونجی در اتاقو باز کرد و با چهره داغون و بدنی داغون تر وارد اتاق شد. کیفشو گوشه اتاق پرت کرد و با یه خنده احماقانه گفت:«دیدین آخر پولو ازتون گرفتم!»

جیمین با صدای برخورد کیف به دیوار بیدار شد ولی فکر کرد که بهتره خودشو درگیر نکنه و وانمود کنه که هنوزم خوابه.

یونجی رو مبل دراز کشید و بخاطر دردی که تو بدنش پیچید ناله ای کرد. رو گونه اش زخم شده بود و کمر و شکمش به خاطر لگدای بادیگارد کبود شده بود ولی تونسته بود دلارا رو ازشون بگیره و مطمئنا برا پدرش اون دلارا مهم تر از پسر داغون شدش بود.

ساعت 3 بامداد بود و حسابی خسته بود. بخاطر همین سریع چشماش گرم شد و دقیقا زمانی که داشت خوابش میبرد دستی تو موهاش رفت و آروم دستشو تو موهای یونجی حرکت داد و نوازشش کرد.

یونجی که هیچوقت کسی بهش محبت نکرده بود خام اون لمس شد. سرشو مثل یه گربه لوس تکون داد و لبخند زد. مطمئنا این بهترین خوابی بود که تو عمرش میدید.

ولی خواب نبود واقعا کسی به اسم جیمین داشت موهاشو نوازش میکرد.

بعد از اینکه ناله یونجی رو شنیده بود؛ رو تخت نشسته بود و بهش نگا کرد و وقتی که صورت زخمی و کبودشو دیده بود قلب مهربونش به درد اومده بود. به طرفش رفت. یونجی چشماشو بسته بود و خیلی تو خواب ناز شده بود. جیمین کنترلشو از دست داده بود و ناخوآگاه موهاشو نوازش کرد. وقتی که حرکت سر یونجی و لبخندشو دید بیشتر نوازشش کرد.

با اون حرکت راحت تونست حدس بزنه که چقدر به محبت احتیاج داره ولی فکر میکرد که نصفش به خاطر دختر بودنش باشه اما نه...او واقعا محتاج محبت بود.

جیمین در اون لحظه فهمید که یونجی رو دوست داره اما اشتباه نکنین عاشق نیس فقط دوسش داره......شایدم عاشقش شده! کسی چه میدونه؟ و سوال اینجاس که اگه عاشق شده، عاشق یونجی شده یا یونگی؟!

Fake girlDove le storie prendono vita. Scoprilo ora