Part 07

1K 207 38
                                    

مغز جیمین درگیر بود و نمیدونست باید چه واکنشی نشون بده!

او راه قلبشو باز گذاشته بود تا سریع عاشق دختری به اسم یونجی بشه و تلاش کرد تا اون دختر هم همقدم با او عاشق شه و الان نمیدونست چه حسی داره. هم پشیمون بود و هم خوشحال!

پشیمون از اینکه چرا راه قلبشو یه راست کرد و فکر کرد که همه چی مثل داستانا خوب پیش میره. پشیمون از اینکه چرا او رو هم به خودش علاقه مند کرد...حالا عذاب وجدان هم داشت ولی جیمین که تقصیری نداشت!

و خوشحال از اینکه یونجی اول کار بهش راستشو گفت و باهاش بازی نکرد و گذاشت آینده رو جیمین انتخاب کنه.

یونجی به جیمین خیره شده بود و از صورت گیجش میتونست بفهمه که خیلی شکه شده. دوباره از آینده ترسید...مطمئن بود که جیمین رهاش میکنه؛ جیمین که گی نبود!

حالا منتظر بود تا جیمین بگه "بیا از اول شروع کنیم" ولی این انتظار تخیلی به حساب میومد.

و حالا میدونست که دیگه بوسه های شیرینی مثل بوسیده شدن توسط جیمینو تجربه نمیکنه. شاید بهتر بود به حرف پدرش گوش میداد و تموم احساساتشو نابود میکرد. شاید اینطوری زندگی راحت تری داشته باشه!

یونجی با ناراحتی گفت:«میتونی بری»

جیمین از افکارش دست کشید و به یونجی نگا کرد. نمیدونست باید چی بگه یا چی کار کنه!

_برو...شاید بهتر باشه یه نفر دیگه رو پیدا کنی

جیمین نفسی کشید و گفت:«اگه بخوام هم برم و هم نرم چی؟»

یونجی دقیق به اجزای صورتش نگا کرد و گفت:«خب برو...من نباید احساسات داشته باشم و تو هم بهتره با آدمی که کلا دروغه نباشی»

جیمین چند دقیقه به یونجی نگا کرد و تصمیمشو گرفت:«میشه قبل از رفتنم ببوسمت؟»

یونجی لبخند غمگینی زد. جیمین با دستش صورت یونجیو گرفت و به خودش نزدیک تر کرد.

چشماش با بسته شدن چشمای یونجی بسته شد و آروم لبای یونجیو بین لبای خودش گرفت و حرکت داد. اشکای یونجی با تند تر شدن حرکات جیمین ریخته شد.

هر دو تو اون بوسه غرق شدن و هیچ کدوم نمیخواستن بوسه رو قطع کنن. انقدر رو اون بوسه تمرکز کرده بودن که نفمهمیدن در خونه یونجی باز شد و پدرش وارد شد و اولین چیزی که دید بوسه عاشقانه و عمیق اون دو نفر بود.

یونجی دو طرف سر جیمینو گرفت و بدون اینکه بوسه رو قطع کنه رو پاش نشست و بهش چسبید. یونجی کم کم نفس کم آورد و بوسه رو قطع کرد ولی چشماشونو باز نکردن و بعد از یه نفس گرفتن دوباره لبای همدیگه رو گرفتن.

پدرش پوزخندی به اون صحنه زد و گفت:«هنوز آدم نشدی نه؟»

سریع از لبای جیمین با صدای تحریک کننده ای جدا شد و با ترسی بی نهایت به پدرش نگا کرد. جیمین هم به مرد نگا کرد و با دیدن پدرش نگران یونجی شد. جونگ کوک بهش گفته بود که پدرش سر کوچیک ترین اشتباه یونجیو تنبیه میکنه و این بوسه از دید پدر او اشتباه بزرگی بود...نه؟

Fake girlWhere stories live. Discover now