پارت ویژه (هشتم)

85 10 0
                                    

بعد از چند دقیقه تو ماشین بودن منو ام جی به سمت خونه ای قدیمی برد و حرفایی زده بود که قلبمو
مچاله کرده بود اخه این چه حرفایی که میزد من عاشق بیونکگوان نیستم به خودم که اومدم دیدم روبه یه خونه پارک کرد دستمو محکم گرفت و به طرف خونه برد جرئت ول کردن دستاشو نداشتم ولی همینطورم میترسیدم واسه همین گفتم میونگ جونی یکم یواش دستم درد گرفت برگشت سمتم و گفت ببخشید که دستاتو فشار دادم مغذرت بهش گفتم اینجا کجاست؟ هیچ حرفی نزد لباساشو در آورد و یه گوشه خونه انداخت دیگه واقعا مخم نمی‌کشید چرا اینجوری میکنه اخه منو به طرف اتاق هل داد و خیمه زد روم تنها آرزوم این بود که الان یکی بیاد و منو نجات بده همون لحظه بود که در صدا خورد با دیدن کیم سهیون پاهامو به طرف ام جی بردم و اونو از روی خودم برداشتم گفت دقیقا چه غلطی میکنید شما دوتا میدونید چقدر جین وو نگران شد بعدشم ام جی خیلی خنگی اخه تو نمیدونی اینجا یکی از خونه های بیونکگوانه و در واقع همه جای خونه دوربین داره خو دیگه لباساتو بپوش ایششششش اگه بلایی سرش میومد خودم جرت میدادم سمتم اومد و گفت حالت خوبه راکی؟
گفتم بله خوبم
به ام جی چشم غره ای زد و گفت تو کمپانی بیونکگوان منتظرته و من راکی رو برمیگردونم خوابگاه
چند دقیقه بعد تو ماشین
واو چطوری فهمیدی ما اینجاییم گفت ها راستش جین وو لیدرتون بهم گفت که حواسم به ام جی باشه از اونورم اون هیونگت زیاد باهوش نیست آخه گوشیشو همه جا میبره و من راحت میتونم ردشو بزنم خو حالا ولش کن برو خونه یکم استراحت کن اهان راستی من اونروز دیدم که تورو بوسید با شنیدن حرفش تمام بدنم شل شد وایسا ببینمممممم تو من و ام جی رو دیدی سهیون خواهش میکنم به کسی چیزی نگو لبخندی زد و گفت نگران نباش کوچولو به کسی نمیگم خیالت جمع باشه بعد رسیدن به خوابگاه ازش تشکر کردم و تعظیم و خداحافظی و به سمت خوابگاه راه افتادم
بعد باز کردن در همه نگاها بهم بود وایسا ببینم چیه چرا نگاه می‌کنید مونبین سمتم اومد و گفت حالت خوبه راکی و نذاشت چیزی بگم که محکم از پشت بغلم کرد سانهاهم که انگاری خوابگاه نبود اون وو گفت خدایی کی همچین کاری با عشقش میکنه ای خدااا من از دست شماها آسایش ندارم همتون یه جور رد دادین
یک ساعت بعد
با سرگردونی و تعجب گفتم وایسید ببینمممممم گوشیم کووو بعدشم امروز چندشنبش همه گفتن جمعه بادست زدم تو سرم و گفتم خاک بر سر شدم ای خدااا یکی گوشیمو بده مونبین گوشیمو داد و گفت بیا کشتی خودتو گرفتمش و گفتم چرا هیچ عکسی تو گوشیم نیست کی پاکشون کرده؟اون وو گفت فقط تو و منیجر میدونید رمزشو که یعنی...
زنگ زدم به منیجر اونم جواب نمی‌داد سرمو گذاشتم رو زانوهام و گفتم حالا اگه من پست نزارم برای اروها دیگه پرنس جمعه نیستم همه زدن زیر خنده و گفتن فقط بخاطر این الان ناراحتی بیخی بابا اروها درکت میکنن مونبین گفت بیا من چندا عکس جدید دارم که باهم گرفتیم که هیچ جا بخش نشده حتی فن ساسنگاهن ازش خبر ندارن وایسا برات بفرستمشون

 زنگ زدم به منیجر اونم جواب نمی‌داد سرمو گذاشتم رو زانوهام و گفتم حالا اگه من پست نزارم برای اروها دیگه پرنس جمعه نیستم همه زدن زیر خنده و گفتن فقط بخاطر این الان ناراحتی بیخی بابا اروها درکت میکنن مونبین گفت بیا من چندا عکس جدید دارم که باهم گرفت...

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

عکسایی که می‌گفت

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

عکسایی که می‌گفت

جین وو تازه اومده بود خوابگاه کتشو گذاشت  سرجاش و روبه رو اون وو رفت و گفت ها راستی یه سوال چرا گفتی اون روز منیجر برامون خطرناکه و نباید بهش چیزی بگیم؟
اون وو گفت....

سلام چطورین avyهستم نویسنده فیک دیدین براتون آپ کردم با اینکه نمیخواستم آپ کنم بسی مهربونم ولی خو جبران کردم جای حساس تموم کردم عکسی هم که گذاشتم فقط برای لذت بیشتره امیدوارم خوشتون بیاد از فیک بای ووت یادتون نره بدید

Life blue Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ