پارت اول

278 19 0
                                    

منیجر نزدیکمون شد و گفت پسرا رئیس کارتون داره برین  تو دفترش و بعد از این حرف رفت جین جین گفت نگران نباشید من اینجام چیزی نمیشه مطمئن هستم و هر شش نفرمون اروم و ساکت بعد از در زدن وارد شدیم رئیس اشاره کرد بشینید لطفا نشستیم رو صندلی ها مونبین پیش اون وو نشست سانها پیش راکی ام جی پیش جین جین رئیس گفت بچه ها یه چند مدت هستش که به خاطر دلیلای بی مورد و بی اساس دارن بهتون هیت میدن یا  البوماتونو اتیش میزنن و تو توییتر هشتگ دیسبند  میزنند وهمینطور سهاما افت کرده ام جی وسط حرف رئیس پرید و گفت ببخشید رئیس که وسط حرفتون پریدم ولی شما میدونید ما داریم رو البوم جدید کار میکنیم و همینطور مونبین و سانها رو البومشون پس ما نمی تونیم کارو ول کنیم و به امان خدا دیسبند شیم بعدشم کی جواب اروها رو میده (فندومشون) صورت ام جی قرمز شده بودمعلوم بود عصبانی بود رئیس با ارامش گفت من فقط 1ماه بهتون وقت میدم که به این شایعات  رو به پایان بدین وکلنه دیسبندتون میکنم اون وو پوزخندی زد و گفت که اینطور قصدت این بود که استرو رو پایان بدی ببین کی رئیس ما هستش یه روانی که فقط دنبال پوله و جز اون چیزی نمیخواد اگه بخاطر ما نبود تو نمیدونستی کمپانی ریزه میزتو به 4امین کمپانی سرگرمی بزرگ سئول تبدیل کنی و بعد این حرف همه بچه ها بلند شدن و از کمپانی بیرون اومدن و سمت ماشین هایی که دم در کمپانی پارک بود رفتن کلی خبرنگار اونجا بودن و میخواستن ازشون عکس بگیرن ولی اونا انقدر اعصابشون خراب بود که حتی یه نگاه ریزم به فناشون نکردن و رفتن دم در خونه جین جین پارک کردن و روی مبل نشستن سانها یکم ترسیده بود با صدای اروم گفت چ چ چرا اخه باید دیسبند شیم اخ اخه چ رااا ما که همیشه عاشق فنامون بودیم حتی با انتی فنامون هم رفتار خوبی داشتیم ولی اونا چی اخر خاستگاه دیسبندمون شدن راکی بیخیال روی مبل لم داده بود بهش گفتم راکی خان میشه برای یه بارم شده جدی باشی گفت ما که استروییم نیاز به اون فنتجیو لعنتی نداریم خودمون کمپانی خودمونو درست میکنیم مونبین گفت ولی ما فقط میتونیم استودیو درست کنیم همین ولی اخرشم فنتجیو مجبور میشه برمون گردونه به کمپانی ولی قبلش بیان یکم بیشتر با فنامون خوب باشیم خوشحالشون کنیم تا یه ماه دیگه خدا بزرگه

ساعت10
راکی مونبین داشتن گیم بازی میکردن و سانها طبق معمول میخواست مخ اون وو رو بزنه ولی زرشک اون وو باهوش تر از این حرفاش ام جی هم که مثل همیشه نگاش روبه راکی بود و راکی عین خیالش نبود مونبین سمت ام جی برگشت و گفت یااااا هیونگ به چی نگاه میکنی گفت هیچی شام رو برم  حاضر کنم بیارم سر میز  راکی بلند شد و گفت من لقبم سرآشپز مین هیوک هست تو چرا غذا رو بیاری   ؟! و بعد دستمو گرفت و ول کرد و به سمت اشپز خونه رفت زیر لب گفت اینم از غذای امروز همه گفتن غذا چیه آشپز مین هیوک گفتم امروز بیبیمباپ درست کردم (یه نوع غذای کره ای) و غذا رو اورد روی میز گذاشت همه با دیدن واوووو بلندی گفتن و شروع کردن به خوردن

ساعت10راکی مونبین داشتن گیم بازی میکردن و سانها طبق معمول میخواست مخ اون وو رو بزنه ولی زرشک اون وو باهوش تر از این حرفاش ام جی هم که مثل همیشه نگاش روبه راکی بود و راکی عین خیالش نبود مونبین سمت ام جی برگشت و گفت یااااا هیونگ به چی نگاه میکنی گفت...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بیبیمباپ

ووت یادتون نره بدید

Life blue Where stories live. Discover now