part 1

125 20 3
                                    

یه سیگار دیگه روشن کردم و بیشتر تو مبل فرو رفتم.
ملانی رو پای استفن نشسته بود و استفن هر از گاهی ازش لب میگرفت. جوری که انجامش میداد بیشتر شبیه نوک زدن یه پرنده به غذاش بود.

صدای آهنگ میپیچید تو فضای خونه و من به سیگارم پک میزدم.

مسخره ترین جمع سه نفری بود و مثل همیشه داشت حوصلم سر میرفت. حتی به این فکر می کردم که بهتر بود اگه خونه میموندم‌.

یاداوری خونه ای که ازش فراری بودم بیشتر اعصابمو خورد کرد و باعث شد پک بعدی رو محکم تر از قبلی بزنم.

همیشه به خاطر ملانی توی این جمع حضور داشتم و شاید اونم به خاطر من میگفت که باشم؟
نمیدونم.
ولی مهم اینه که هشت ماهه که بهم هیچ جوره خوش نگذشته.

استفن- النا خسته نشدی از این که هیچکیو نداری بگی باهات بیاد بیرون و هی میای با ما؟

اخمام رفت تو هم. از تو بیشتر از همه چی خستم عوضی.

ملانی- داره. اونم منم.

سیگارمو تو جاسیگاری خاموش کردم.

- ناراحتی میتونی وقتایی که من هستم نیای کسی مجبورت نکرده.

گوشی و کیفمو برداشتم و از جام بلند شدم.

ملانی- کجا؟

- میرم مشروب بخرم. شما راحت باشین.
گفتم و به طرف در حرکت کردم.

سوپر مارکت نزدیک بود ولی به جاش تصمیم گرفتم برم بار. دستمو واسه اولین تاکسی تکون دادم.
مست کردن میتونه بهترین اتفاق امروزم باشه!

Be who you want to beWhere stories live. Discover now