خودمو زود رسوندم خونه ی ملانی.
وقتی رسیدم در باز بود. رفتم تو و درو پشت سرم بستم. ملانی جلوی در اتاق خوابشون نشسته بود رو زمین و سرشو گذاشته بود رو زانوهاش. داشت گریه میکرد.
با دیدنش سریع به طرفش پا تند کردم و کنارش نشستم.
- عزیزممم. هیشش. بیا بغلم.
سرشو تو بغلم گرفتم و سعی کردم آرومش کنم. به لباسم چنگ زد و گریش شدید تر شد.
ملانی- اون... اون...عوضی...
به خاطر گریه حرفش تیکه تیکه میشد.
موهاشو نوازش کردم و با لحن آرومی بهش گفتم:
- بره به جهنم. آشغالو باید انداخت تو سطل زباله. لیاقت یه قطره اشکتو هم نداره. هیشش.
صدای ناگهانی کوبیده شدن دری که کنارش نشسته بودیم ترسوندم و باعث شد تو جام بپرم.
استفن- ملانی؟ عزیزم بیا با هم صحبت کنیم. درستش میکنم.
ملانی زیرلب غرید:
- مرتیکه ی عوضی.
و بعد بلند گفت:
- برو بمیر.
استفن دستگیره ی درو بالا پایین کرد و دوباره کوبید به در.
استفن- درو باز کن. سوءتفاهم شده.
بلند شدم و لگدی به در زدم.
- دهنتو ببند تا بر اثر سوءتفاهم نیومدم دهنتو آسفالت کنم.
استفن- تو چی میگی؟ دخالت نکن.
ملانی داد زد:
- اون دختره چی از من بیشتر داره؟ ها؟ بهتر برات ساک میزنه؟ یا به فاک دادن دخترای مختلف سرگرمیته؟ تا وقتی خودتو و اون دختره ی خرابی که کنارته از گشنگی مجبور نشین کاکتوسای تو اتاقو بخورین درو باز نمیکنم. عوضی بی مصرف.
استفن- داری زود قضاوت میکنی. تو مگه منو دوست نداری؟
زیر لب زمزمه کردم:
- دوست داشتن بخوره تو سرت.
ملانی دوباره زد زیر گریه و گفت:
- لعنتی. من بازم دوستش دارم.
نشستم کنارش و دستمو نوازش طور کشیدم رو کمرش.
- ملانی. بهتره پاشو از زندگیت بکشی بیرون. میدونم سخته. ولی اگه اینکارو نکنی سخت تره. هر چقدر که بیشتر باهاش بمونی وابستگیت بهش بیشتر میشه و جدا شدن ازش برات سخت تر. وقتی دو بار خیانت کرده بازم میکنه. چند بار میخوای بهش فرصت بدی که یه چاقوی تکراری رو تو قلبت فرو کنه؟ اون حتی انقدر برات ارزش قائل نشده که بهت وفادار بمونه. همه چی که دوست داشتن نیست. ببین پیشش آرامش داری یا نه. اسم این که هر لحظه بترسی که بهت خیانت کنه آرامشه؟ باید بفهمه که هر کاری نتیجه ای داره و قرار نیست رفتارش بی جواب بمونه. زندگی کوتاه تر از اونیه که بخوای وقت و احساستو برای هر کسی مصرف کنی.
KAMU SEDANG MEMBACA
Be who you want to be
Romansaکاش یه پاکن و یه مداد بود که میشد باهاش یه چیزاییو از زندگیت حذف کنی و یه چیزاییو بهش اضافه کنی.. توی جای اشتباهی از زندگیم وایسادم و فقط عقربه های ساعتن که دقایقو طی میکنن. بعضی وقتا به این فکر میفتم که خوشحالیام بیشتره یا ناراحتیام؟ ولی هیچ وقت به...
