ຮ⁅v⁅Ṉ

1.5K 201 24
                                    

خیلی سوییت و دلنشین ازش پرسیدم
"پسورد وای فایت چیه دوست عزیزم؟"

"خودت بفهمش دوست عزیزم"

بعد از این حرفش یه نیشخندی زد و روی مبل دراز کشید و همین باعث شد که من یه مشت محکم به شیکمش بزنم و اون یه ناله بلندی کرد

"تو چرا انقدر خشنی؟"

"چون که من عین دخترای دیگ انقدر مودب نیستم اندازه فاککک خیلی اونا خودشون رو ادم خوبه جلوه میدن و من نمیتونم تحملش کنم"

"اهممم"

"پس پورن استار محبوبت کیه؟"

"ایششش چرا دوباره ازین سوالا؟"

"چون که ممکنه پسورد وای فایت باشه"

"ولی اینو قبلا نپرسیده بودی؟"

"اوپس پس پرسیده بودمش، من حافظه ام عین ماهیه"

"با اینکه یکی هست که انقدر دوسش دارم من انقدر خر نیستم که اسم اونو بزارم پسورد وای فایم"

"اوه"

با تون صدای خیلی کیوتی گفتم

"چرا بهم پسوردت رو نمیدی؟"
الان نزدیک یه روز میشد که فنفیک نخوندم و موندم چجوری زندم هر چی هست باید سریعتر پسوردش رو بفهمم

"چون که بهت گفتم خودت بفهمش"

"فاک یو دیک تپلی"

"فاک می؟ بیا بریم تو اتاقم یه تخت گرم و نرمم اونجا هست..."
با این حرفش یکی از اون نگاه های برزخیم رو تحویلش دادم و اونم از اینکه از جاش بلند شده بود پشیمون شده بود و بی هیچ حرفی نشست و به نشونه تسلیم دستاش رو بالا اورد

جو خیلی مضخرفی بود همه جا رو سکوت فرا گرفته بود چون ما هیچ موضوعی نداشتیمکه دربارش حرف بزنیم

" جیهیون،میخای فیلم ببینیم ؟"

"باشه"

.....

چند بار پلک زدم تا چشام به نور اتاق عادت کنه بعد از اون دیدم که رو به اسمون خابیدم و با منظره سقف مواجه شدم چرا من تو این حالتم؟ من که داشتم فیلم رو با دقت تمام و با جزعیات میدیدم؟ شاید فیلمش اونقدر خسته کننده بوده که تصمیم گرفتم بجاش بخابم؟

بعد از چند ثانیه تونستم دست کسی رو روی موهام و البته صدای خنده ش رو بشنوم
چشمام رو چرخوندم و با قیافه جیمین روبرو شدم

فاک امیدوارم این جیزی نباشه که داره توی مخم میچرخه

"اوه پس بالاخره بیدار شدی؟"

با یه پوزخند اینو گفت هنگامی که داشت با انگشت هاش چتری هام رو  مرتب میکرد. فاک قرمز شدن و گرم شدن گونه هام رو داشتم حس میکردم برای همین صورتم رو با دستام پوشوندم ولی اون دستام رو جدا کرد و صورتم رو به سینه اش فشار داد. شت خیلی راحت و گرم و نرم بود تازه اینم راه بهتری برای پوشوندن صورتم بود
با دستاش هم پشتم اشکال نامفهومی رو میکشید

فاک خیلی غلغلکم میومد امیدوارم به این صحنه رمانتیکمون با خندیدن تر نزنم

تونستم صدای زمزمه کردنش رو بشنوم

"فاک تو خیلی کیوتی"

با این خرفش من قرمز تر شدم و صورتم رو بیشتر به سینه اش فشار دادم که از واقعیت فاکی فرار کنم

این چیزی نبود که باید اتفاق میفتاد پس من دارم چه غلطی میکنم اینجا؟

"هی فیلم تموم شد"

این رو گفت و من پاشدم و نگاه کردم به جایی که خوابیده بودم یک متکا رو برداشته بود و گذاشته بود روی پاش و من رو اونجا خابونده بود و منم کل اون زمان لعنتی رو روی پاش بودم

" اصن کی خابم برد ؟من فکر کردم کل اون زمان رو روی فیلم متمرکز شدم"

"هنو  نصف فیلمنرسیده بود که تو خابت برد و سرت روی شونم افتاد ولی من فکر کردم اینجوری هیلی راحت تری که بخای روی یه متکا بخابی برای همین اون کار رو کردم"

با شنیدن این حرفش دوباره قرمز شدم. ایش اون چجوری انقدر راحت میتونه کاری کنه که من قرمز شم ؟ داره باهام چیکار  میکنه؟

قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه رفتم بیرون و بخاطر فیلم تشکر کردم:

او-اوکی م-ممنون من دیگ الان میرم خو-خونم"

—————————-

ووت و کامنت پلیز 🥺✨

[𝐖𝐢𝐟𝐢-𝐩𝐚𝐬𝐬𝐰𝐨𝐫𝐝]ʲˡᵐˡᵑDonde viven las historias. Descúbrelo ahora