⁅℄⁅v⁅Ṉ

1.3K 175 21
                                    

" ما نزدیک دو ماهه که دوستیم ولی تو هنوز زمز وای فایتو بهم ندادی"

"منم بهت گفتم ک خودت بفهمش"

"خب چرا بهم نمیدیش؟"

"چون که من میدونم باهوشی و موقعی ک زمانش برسه خودت میفهمیش"

خب نزدیک دو ماه میشه که من دیگه فنفیک نخوندم و اپدیت های زیادی هستن که منتظر خونده شدن هستن ایش ولی خب شوکه کننده بود که من تونستم دو ماه رو د‌وم بیارم بدون وای فای یا فن فیکی.

"که چی بشه اییی خداااا"
غرشی کردم و پاهامو به مبلی ک روش خوابیده بودیم کوبیدم. عاره من دوباره تو خونه اونم تازگیا زیادی تو خونه شم ولی هنوزم نتونستم رمز وای فایشو بفهمم.

"انقد غر نزن گاددد....بیا بریم تو پارک قدم بزنیم"

...
ب ما ازان تو پارکیم و در حالی که قدم میزنیم به منظره ی روبرومون و طبیعت نگاه میکنیم،گل ها خیلی خوشگلن و هوا هم خیلی حال ادمو جا میارن.

"بیا بریم تاب بازی"
جیمین این رو گفت و دست من رو به سمت تاب کشید و منم با این حرکت ساده  دوباره قرمز شدم

توی این دو ماه خب ما خیلی بهم وابسته شدیم و همدیگر رو بهتر شناختیمموقع هایی ک دستم با دستش یه برخورد کوچیک داشت یا  هر چیز دیگه ای اون پروانه ها رو ن تنها داخل شیکمم بلکه تو کل وجودم حس میکردم.از سینه های نرمش هم نگم که موقع هایی ک بغلم میکنه اونقد سینه ش نرمه ک دلم میخواد همونجا بخوایم

[𝐖𝐢𝐟𝐢-𝐩𝐚𝐬𝐬𝐰𝐨𝐫𝐝]ʲˡᵐˡᵑDonde viven las historias. Descúbrelo ahora