-حاضرم اینو تا آخره عمرم لیس بزنم
در حالی که بستنی کیوی بزرگ لیوانی شکل رو توی دستش گرفته بود، به زئوس زد که پشمکی دو برابر خودش توی دستاش بودو با خوشحالی میخورد
-همه اونو حناق نکنیا به منم بده
زئوس بدون اینکه بهش نگاه کنه گازه بزرگی زدو فاکی نشونش داد
+مگه بهت گفتم بستی با طعم موز بگیر گرفتی که الان ازم پشمکمم میخوای؟
-جون به جونت کنن گدایی
یه قاشق بزرگ از بستنیشو داخل دهنش گذاشت و بیخیال توی پیاده روی نزدیک به خیابون اصلی آروم قدم میزد
+ولی هکا دقت کردی مدت زمانمون داره تموم میشه و ما به چپمونه و داریم بستنی میخوریم؟
-به قول زمینیا زندگی دو روزه یه روزش خوردنه یه روزشم مالیدن پس بیا تا اتمام وقتمون از این دو مورد بهرمند شیم
+هعی... مورد اولو میتونم یه کاری کنم مورد دوم که کسی نیست
-نگران نباش کریس از عهدش بر میاد
با قورت دادن بستنی زئوس آه بلندی کشید و نظره اندک کسایی رو که توی پیاده رو قدم بر میداشتن جلب کرد
+یعنی بلده بماله؟
گازی نا امیدانه به پشمک رنگ و وارنگ زدو خیره به جلوش نگاه میکرد
-اگه اینطوری واسش آه بکشی چرا که نه؟ حتی منم میتونم بمالم
+یااا
با لحن تیزه زئوس خنده ریزی کردو به بستنی خوردن ادامه داد
+لوسیفره عوضی معلوم نبود کی برنامه مالش داشته که تونسته از مرز رد بشه.
با حرص بیشتری گاز زدو هکاته چشماشو چرخوند
-خب توهم اگه عرضه داری کافیه فقط یه بار باهاش سکس کنی
+کی به کی میگه!!! حداقل من تا یه جاهایی پیش رفتم تو که با کای در حده چند کلمه هم حتی حرف نزدی پس لطفا منو نصحیت نکن و بهم سرکوفت نزن
تیز گفت و هکاته لحظه ای در حین خوردن بستنی لبخند از روی لبش جمع شد.. چرا این واقعیت یکم تو ذوقش زد؟
اون با کای حتی یه مکالمه درست و حسابی هم نداشتن.. فقط در حده ، "دست از سرم بردار"، "کوتوله ای ازت خوشم نمیاد" .. و این برای هکاته ای که در این لحظه یکم جو براش سنگین شد ؛ ناراحت کننده بود.. شاید این واقعیتی که کای هم طبق حرف های لوهان کمی احساس نسبت بهش درونش جمع شده بود رو نادیده گرفت.. چون از اون به بعد نه خبری از کای بود و نه اثری
*لوهان میخواست انتقام تمام حرف های تیز؛ اذیت شدن دونسنگش رو بگیره پس در نتیجه اینطوری زد تو پَرش *
تمام چیزی که هکاته میتونست منطقی دربارش فکر کنه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🔱devil's mistress🔱
Mizah🔱🔥معشوقه شیطان🔥🔱 ❌بعد از اینکه خدا برای تنبیه لوسیفر نصفی از روحشو گرفت و به تن آدمیزاد داد لوسیفر از پادشاهی تمام جهنم پس زده شد و تمام وقتشو صرف پیدا کردن ادمیزادی کرد که نصف روحشو به مالکیت گرفته بود و همه اینها یه دلیل داشت تا اینکه بتونه ت...