my Sniper:)

1.6K 169 67
                                    

با چشمای سرد و بی روحی به مرد روبه روش زل زده بود. مرد با نیشخند رو مخی بهش زل زده بود و این داشت رو اعصاب نداشتش راه میرفت. کلافه پوک عمیقی به سیگارش زد و با صدای بم تر شده بر اثر سیگار و سردی لب زد.

+بیشتر از این وقت با ارزش منو با سکوت و چهره منفورت هدر نده و زر بزن.

مرد که با این روی عصبی و سرد پسر روبه روش آشنا بود نیشخندشو حفظ کرد و تو دلش بازم پسر روبه روشو تحسین و ستایش کرد. پسر روبه روش یکی از بهترین افرادش بود. البته... هیچوقت پسر اجازه نداده بود که خودشو صاحبش بدونه و بخواد رئيس بازی دربیاره و مرد در برابر پسر روبه روش با اون چهره الهه مانندش تسلیم بود. سرفه مصلحتی کرد و با لحن جدی و محکمی لب زد.

÷یه ماموریت دیگه برات دارم.

پسر با شنیدن این جمله پوزخندی زد. خدا میدونست باز چه غلطی کرده که اینجوری بهش محتاج شده. همیشه وقتی دردسری درست میشد بهش زنگ میزد و ازش کمک میخواست.
صدالبته که واسه کمک!

نکنه فکر کردین جعون جونگکوک، بهترین تک تیرانداز جهان زیر دست کسیه؟ چه خیال و طرز فکر منزجر کننده ای. اون پسر رئيس خودش بود. برای خودش کار میکرد و صدالبته که اگه دوست داشت ماموریت قبول میکرد. اون هیچوقت جلوی کسی سرخم نکرده بود. هیچوقت اجازه نداده بود کسی ازش سواستفاده کنه. و البته که کسیو که قصد همچین کاریو داشت میفرستاد اون دنیا. شهرتش! زبان زد بین تمام خلافکار ها و مافیای کره بود. بی رحم و خشن. سرد و دست نیافتنی. سخت و غیرقابل نفوذ. و همین خصوصیات بود که اونو جذاب و خاستنی میکرد. مثل یک الهه زیبا و مثل خدا...دست نیافتنی.

پوک دیگری به سیگارش زد و با انداختن پاش روی پای دیگش و حفظ پوزخندش همزمان با خارج کردن دود سیگار که چهرشو مات میکردن با لحن تمسخر آمیز و سردی لب زد.

+باز چه گندی زدین که محتاج من شدین؟ امیدوارم ارزششو داشته باشه که از جای گرم و نرمم دل کندم و اومدم تو این سگ دونیتون میدونی که...

با ازبین رفتن نیشخندش مرد آب دهنشو قورت داد و به چشمای سرد و بی روح پسر زل زد. اون پسر غیرقابل پیش بینی بود و همین باعث ترسناک بودنش میشد. لیسی به لبش زد و زبونشو به لپ چپش فشار داد و با لحن سرد و تاریک همراه با خشم فروخورده ای لب زد.

+تاوان تلف کردن وقت من یه گلوله درست..

با چشماش به وسط سر مرد اشاره کرد و چشمکی زد و پوک دیگری به سیگار بلکش(black) زد.

مرد نفس عمیقی برای آروم کردن خودش کشید و دستاشو تو هم قفل کرد و سعی کرد با لحنی که محکم باشه و لرزش صداشو بخاطر ترس مشخص نکنه لب زد.

÷خبر داری که رئیس بخاطر لو رفتن بعضی خلاف هاش توی بازداشته.

سری تکون داد و با چهره ای که بی حوصلگی و بی تفاوتی فریاد میزدن به ادامه حرف های بی اهمیت و مسخره مرد گوش سپرد.

One Shots (Vkook)Where stories live. Discover now