Start

1.2K 56 15
                                    

"سعی نکن از من دورش کنی چانیولا. همسرت...خطرناک تره نه؟؟! چه حسی داره وقتی همسر مرده‌ات برگرده تا جون معشوقۀ بیست و پنج سالت رو جلوی چشم‌هات ذره ذره بمکه؟؟ و مهم تر اینکه چه حسی پیدا میکنی وقتی قلب همسرت دوباره به تپش بیوفته اون هم با زندگی‌ای که از اون دختر دزدیده....؟! "


- "یه خواب بد دیدم...خواب دیدم همهٔ دوست‌هام مردن...اون‌ها رو کشته بودن. تو...تو هم توی خوابم بودی چانیول...بهم گفتی...باید برم!"
+ "شاید چون باید بری...! توی کابوس‌هات چی می بینی؟"
- "چیزهای بد...چیزهای ترسناکی که بیش از اندازه واقعین! مثل تو...مثل تویی که با خودت فرق میکنه یول....هیچ کدوم اون‌ها من رو به اندازهٔ تویی که فرق میکنی نمی ترسونن!"
+ "یادته بهت گفتم هر کسی یه هیولایی داره...؟ شاید من...اونجای ترسناکی که تو ازش میگی هیولام رو برات آزاد کردم...و شاید هم اینجا! کسی چه میدونه جینای عزیزم؟!"

"𝐑𝐮𝐧 𝐚𝐰𝐚𝐲, 𝐛𝐞𝐟𝐨𝐫𝐞 𝐭𝐡𝐞𝐲 𝐜𝐡𝐨𝐨𝐬𝐞 𝐲𝐨𝐮!"
𝐂𝐨𝐦𝐢𝐧𝐠 𝐒𝐨𝐨𝐧...

𝐑𝐨𝐨𝐦 𝟒𝟎𝟔Where stories live. Discover now