"Bloody Kisses"
"بوسههای خونین"
--------------Jina POV
نصف شب بود. صدای جیرجیرکهای مزاحم حتی با وجود بسته بودن پنجرهها به سادگی شنیده میشد و سکوت سنگین رو می شکست. هوا کاملا تاریک اما فضای کوچیک اتاق به لطف چراغ آباژور کمی روشن بود. به پهلو دراز کشیده بودم و به نیم رخ جیسو که روی تخت کناری خوابیده بود نگاه می کردم.
اتاق سرد بود اما نه سرمایی که بدنت رو بلرزونه، سرمایی که قلبت رو میلرزوند.
لبهام رو روی هم فشردم و به رو تختی سفید رنگ چنگ محکمی انداختم، جوری که بند بند انگشتهام رو به سفیدی رفتن.
نمیدونستم چند ساعت از زمانی که همگی برای خواب شبانه به تختهامون پناه بردیم گذشته اما میدونستم که زمان زیادی رو با افکار سیاهم سر کردم.غلتی زدم و نگاهم به سقف ترک خوردۀ بالای سرم دوخته شد. خسته بودم، مثل تمام این روزهایی که اینجا سپری کردم باز هم خسته و بی رمق بودم اما نمیتونستم ثانیهای پلک روی هم بذارم.
از عالم خواب و رویاهام می ترسیدم و کم کم اون رعب و وحشت داشت به جون بیداری هم رخنه می کرد. احساس می کردم اونها همیشه هستن، اطرافم حلقه زدن و با تمسخر پوزخند میزنن. توی عالم خواب و رویا پرسه میزنن، از تاریکی بیرون می خزن و دورم می رقصن.اما حالا توی عالم بیداری هم حس میشدن، لمسهایی به سردی ارواح و افکاری به سیاهی شیطان.
درست مثل امروز ظهر که سنگینی نگاهی رو حس کردم، نگاهی که صاحب چشمهای مردهاش درست پشت سر جیسو کمین کرده بود یا مثل حالا....که احساس میکردم اون بالاست، درست بالای سرم به سقف چنگ انداخته و با چشمهای تاریکش به چشمهای ترسیدهام خیره شده!
بزاق دهنم رو محکم و با صدا قورت دادم. لحاف گرم و سنگینم رو بالاتر، تا روی لبهام کشیدم و دوباره به پهلو خوابیدم.آخرین چیزی که دیدم در بسته بود. چشمهام رو برای چند دقیقه بستم و وقتی بازشون کردم، همون در رو این بار نیمه باز دیدم. میدونستم معنیش چیه، اونها باز هم داشتن برای ضیافتی شبانه دعوتم می کردن!
لبهام رو روی هم فشردم تا شاید از لرزش چونهام کم کنم.
از ترس بی اختیار اشک می ریختم و نمیتونستم نفسهام رو منظم کنم.
روی تخت نشستم و با چشمهای نم دارم به بقیه نگاهی انداختم، چهرههاشون به آرومی مرگی بی درد بود.نمی خواستم دعوتشون رو بپذیرم، اما حسی از درون به اطاعت مجبورم می کرد. از تخت پایین اومدم، به سمت در رفتم و توی راهرو سرک کشیدم، هیچ کس نبود. کمی جلوتر رفتم و با چشمهایی گرد که دیگه سرچشمۀ اشکها نبودن، اطراف رو رصد کردم تا اینکه صدای بلند کوبیده شدن در، سکوت رو شکست و من رو از جا پروند.
برگشتم و نگاهی به پشت سر انداختم، در بسته شده بود، در اتاق خودمون!
YOU ARE READING
𝐑𝐨𝐨𝐦 𝟒𝟎𝟔
Horror-𝐑𝐨𝐨𝐦 𝟒𝟎𝟔- -اتاق چهارصد و شش- کارکترهای اصلی : پارک چانیول، چوی جینا، بیون بکهیون کارکترهای فرعی : اوه سهون، کریس وو، لالیسا مانوبان، کیم جیسو ژانر : تخیلی-ترسناک، رازآلود، رومنس، اسمات ••𝐈𝐧𝐭𝐫𝐨𝐝𝐮𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧•• کابوسهای سیاه میتونن زندگ...