"Mathilda"
"ماتیلدا"
--------------طبق معمول برف می بارید، زمین سفید پوش شده بود و این چه رنگ تاریکی برای چشمهای جینا بود. چیزی جز سیاهی مرگ اون بیرون نمیدید.
سرما استخون سوز بود، این برف سنگین توی این ماه از سال بی سابقه و تمام راهها و جادهها رو بسته بود. بهمن روستایی توی همین حوالی رو زیر خودش مدفون کرده بود و خبر داغ صدا و سیمای کرۀ یخ زده بود.
سئول فقط بارندگی و سرمایی همیشگی بود و جینا فقط آرزو می کرد کاش این لحظه توی اتاق خودش، زیر سقف شهرش بود.کنار پنجره ایستاده بود و با نگاهی ماتم زده به بیرون خیره شده بود و آستینهای بلند لباس بافت و کرم رنگش رو محکم توی مشتش فشار میداد. با قرار گرفتن ناگهانی دستی روی شونهاش، از ترس نفس بلندی کشید و توی جاش پرید.
با وحشت برگشت و پسر بیچاره رو هم ترسوند.بکهیون با تعجب نگاهی به چهرهاش انداخت و پرسید : "هی...نترس منم...چیزی شده؟"
جینا دستش رو روی شونهاش، جایی که چند لحظه پیش دست کشیدۀ بکهیون روش قرار داشت، گذاشت و به آرومی ماساژش داد.
زیر لب با دستپاچگی گفت : "نه...نه...چیزی نشده...مگه..مگه باید چیزی شده باشه؟!"بکهیون نیم نگاهی به سهون انداخت و پسر قد بلندتر فقط با نگرانی اخم ریزی کرد.
کریس که روی تخت نشسته بود با صدای رسایی گفت : "دقیقا یک ساعت و بیست دقیقهاس که جلوی اون پنجره وایسادی و به بیرون زل زدی! دو روزه مثل مردهها رفتار میکنی. چت شده جینا؟ یه شب خوابیدی و بیدار شدی و به این روز افتادی!! اتفاقی افتاده؟؟"جینا کامل به سمتشون برگشت و دید که همه انگار تمام مدت بهش چشم دوخته بودن!
سرش رو تکون داد و گفت : "نه..من خوبم کریس...فقط...."
ادامۀ جملهاش توی سکوت فرو رفت و نگاهش روی کنج دیوار قفل شد، جایی درست پشت سر جیسو! آب دهنش رو محکم قورت داد و اخم پر رنگی بین ابروهاش نشست. کریس با دقت رد نگاهش رو گرفت و وقتی چیزی ندید، با کنجکاوی پرسید : "فقط چی جینا؟"جینا پلکی زد و به سختی نگاهش رو از اونجا گرفت، دوباره به اون مرد خیره شد و ادامه داد : "من فقط یه کم خستم کریس...همین."
دوباره به سمت پنجره برگشت و اینجوری به بقیه فهموند علاقهای به ادامۀ سوالها نداره. کریس، سهون، بکهیون و جیسو نگاههای نگرانی به هم رد و بدل کردن و لیسا فقط با ناراحتی به دوست چندین و چند سالهاش خیره موند.اون انگار خودش متوجه نبود، شاید هم بود و به روی خودش نمی اورد اما بقیه می دیدن. اینکه انگار جینا هر روز داره پیر و پیرتر میشه، زیباییش رو هر روز بیشتر از قبل از دست میده و لیسا حاضر بود قسم بخوره فقط و فقط توی این پنج روزی که اینجا بودن اون دختر بیچاره چند کیلو وزن از دست داده!
بی حوصله، ساکت و گوشه گیر و هر روز خسته تر از دیروز. پوستش هر روز رنگ پریده تر و چشمهاش انگار تیره تر اما بی حالت تر از قبل میشدن.
YOU ARE READING
𝐑𝐨𝐨𝐦 𝟒𝟎𝟔
Horror-𝐑𝐨𝐨𝐦 𝟒𝟎𝟔- -اتاق چهارصد و شش- کارکترهای اصلی : پارک چانیول، چوی جینا، بیون بکهیون کارکترهای فرعی : اوه سهون، کریس وو، لالیسا مانوبان، کیم جیسو ژانر : تخیلی-ترسناک، رازآلود، رومنس، اسمات ••𝐈𝐧𝐭𝐫𝐨𝐝𝐮𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧•• کابوسهای سیاه میتونن زندگ...