"The Afternoon Dream"
"خوابِ بعد از ظهر"
--------------《روستای هائو》
《تاریخ : نامعلوم》
با صدای باز و بسته شدن در، آیاکا روی تخت نشست و شونههای دردناکش رو مالید. عضلاتش گرفته بودن، مثل کسی که سرما خورده باشه و آیاکا این رو خیلی هم بعید نمیدونست. اینکه تابستون یک دفعه تبدیل به زمستونی برفی بشه اصلا قابل پیش بینی نبود....حتی قابل تصور هم نبود! اینکه هوا شروع به سرد شدن بکنه و یک روز صبح از خواب بیدار بشی و ببینی همه جا زیر برف مدفون شده، حتی آخرین چیزی که به ذهن یه آدم میرسه هم نیست!با خستگی بلند شد و حولهٔ مسافرتیش رو از توی چمدون برداشت. شاید یه دوش آب گرم خستگی رو از تنش بیرون می کرد.
در چوبی رو به آرومی باز و با عجله چراغ رو روشن کرد. با دقت به همه جا سرک کشید و وقتی مطمئن شد حشرهای اون گوشه و کنار کمین نکرده وارد حمام شد. در رو پشت سرش بست، حوله رو روی جا لباسیهای فلزیای که به دیوار نصب بودن آویزون کرد و پیراهنش رو روی زمین انداخت.به هر حال می خواست اون رو بشوره، پس مهم نبود که خیس بشه.
شیر آب رو باز کرد و تا گرم شدنش گوشهای ایستاد. هوای اطراف سرد بود و آیاکا برای گرم شدنش، دستهاش رو روی بازوهای لختش میکشید. خیلی طول نکشید تا آب به درجهٔ دلخواهش برسه و زیر دوش بایسته. قطرههای آب روی پوست صاف و بی نقص بدنش با عجله سر میخوردن و در آخر جایی زیر پاهاش و روی کاشیها فرود می اومدن.
نمیخواست بدنش رو بشوره ، نه حوصلهاش رو داشت و نه نیازی بهش بود.فقط میخواست کمی خستگی در کنه، بنابراین چشمهاش رو بست و سعی کرد ذهنش رو خالی کنه. تا حدی هم موفق بود...البته فقط تا وقتی که صدای افتادن چیزی رو شنید! چشمهاش رو باز کرد و با دیدن حولهاش که روی زمین خیس افتاده بود لعنتی فرستاد. با سرعت جلوتر رفت. خم شد و به حوله چنگ زد اما وقتی که خواست دوباره صاف بایسته، احساس کرد دنیا برای ثانیهای دور سرش چرخید.
دستش رو به دیوار گرفت تا از افتادنش جلوگیری کنه. چشمهاش رو بست و نفس عمیقی کشید اما هوای بخار گرفته اذیت کننده بود.
احساس خفگی می کرد، انگار یه جسم سنگین نامرئی روی قفسهٔ سینهاش افتاده بود و راه نفسش رو می بست. سرفهای کرد و به سمت در رفت.
دستگیرهٔ آهنی رو چرخوند، یک بار، دو بار، سه بار...ولی در باز نشد.صدای نفس نفس زدنهاش توی فضای کوچیک اکو میشد و حال خودش رو بهم می زد. بخار آب مثل یه مه غلیظ همه جا پیچیده بود و گرمای هوا مثل خوده جهنم بود. خواست به سمت دوش برگرده، شاید اگر آب سرد رو باز می کرد بهتر میشد.
قدم دوم رو هنوز برنداشته بود که روی زمین کوبیده شد. اون نه لیز خورد و نه پاش به چیزی گیر کرد....آیاکا به خوبی فهمید که یک نفر اون رو به زمین زد!
DU LIEST GERADE
𝐑𝐨𝐨𝐦 𝟒𝟎𝟔
Horror-𝐑𝐨𝐨𝐦 𝟒𝟎𝟔- -اتاق چهارصد و شش- کارکترهای اصلی : پارک چانیول، چوی جینا، بیون بکهیون کارکترهای فرعی : اوه سهون، کریس وو، لالیسا مانوبان، کیم جیسو ژانر : تخیلی-ترسناک، رازآلود، رومنس، اسمات ••𝐈𝐧𝐭𝐫𝐨𝐝𝐮𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧•• کابوسهای سیاه میتونن زندگ...