𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏

2.5K 260 19
                                    

~جیمین~
نگاهمو به تابلوی کلاس دوختم..
"1-3"
خودش بود،وارد کلاس شدم.
چندتا از بچه ها نشسته بودن و بعضی هام دور هم جمع شده بودن و
حرف میزدن.
به همین زودی رفیق پیدا کردن؟!
خب اره معلومه همه ساله پیش هم اینجا بودن.
به سمت صندلی اخر کالس، که کنار
پنجره بود راه افتادم،صندلی خالی بود و مشخص بود هنوز نظر
کسی رو جلب نکرده.
روی صندلی جا گرفتم.
از پنجره نگاهی به بیرون انداختم، هوا صاف بود و گرم . مدرسه ها
تازه شروع شده بود و هیاهوی بچه ها جالب بود.
سال سوم دبیرستان بودم،دو ماه پیش از بوسان به سئول اومده بودم.
دستمو زیر چونم گذاشتم و حیاط سرسبز رو تماشا کردم . مدرسه
ی اینجا خیلی بهتر از مدرسه ای بود که تو بوسان میرفتم.
صدای هیاهوی کلاس بیشتر شد و چندتا از دخترا ذوق زدن.
+هی..
برگشتم سمت کسی که صدام زده بود . سرمو بالا گرفتم،چون قدش بلند بود!!
بهش نگاهی انداختم.
_بله؟!
با اخم اشاره ای به صندلی زد و گفت:من اینجا میشینم..
با تعجب بهش خیره شدم.
چی گفت؟!!!
وقتی دید جواب نمیدم اخمش بیشتر
شد و بلند گفت:مگه نمیگم پاشو..من اینجا میشینم..
به خودم اومدم. این زورگو رو باش!!
اخمی کردم و گفتم:من اول اومدم و این صندلی خالی بود..پس این صندلی واسه منه..
اخم پسره به نهایت خودش رسید و گفت:واسه من شاخ نشو جوجه..یه کاری میکنم هنوز نیومده برگردیا..
بهش محل ندادم و رومو سمت پنجره کردم؛ترجیح دادم انرژی
صرف نکنم.
صدای خرناس پسره به گوشم رسید،معلوم بود بدجوری سوخته.
سر و صدای بچه ها یهو خوابید؛نگاه کردم دیدم معلم وارد کلاس
شده.
واسه احترام وایسادم.
بچه ها سر جاشون نشستن و اون پسره ی زورگو هم ردیف کنار من
، روی صندلی نشست.
معلم شروع کرد به حضور غیاب.
+پارک جیمین..
از جام بلند شدم تا منو ببینه.
نگاهی بهم انداخت و گفت:امسال به این مدرسه اومدی؟
_بله..
نگاه بچه ها روم ثابت موند.
+خوش اومدی..امیدوارم سال خوبی داشته باشی..
لبخندی زدم و گفتم:خیلی ممنون استاد..
معلم یکم خیره نگام کرد که معذب شدم؛سرجام نشستم؛اونم به
بقیه کارش ادامه داد.
+جئون جونگ کوک..
با دیدن نفر کنارم که نشسته و بی حال دستی بالا برد نفسم بند
اومد!!
چقدر بی ادب بود!!حتی حاظر نشد از جاش بلند بشه!!
توجهش به من جلب شد و نیم نگاهی بهم انداخت؛تو نگاش پر از خشونت بود.
هی!! من که کارش نداشتم،خودش اول زور گفت.
شونه ای باال انداختم. معلم درس رو شروع کرد.
داشتم از نوشته های روی تخته یادداشت برداری میکردم که
خودکارم از دستم افتاد،خم شدم تا بَرش دارم که با دیدن جونگ
کوک که داشت با موبایلش بازی میکرد خشک شدم.
اوه خدای من!!!!!!
اون چطور میتونه سر کلاس اینقدر
نسبت به درس بیخیال باشه و حتی موبایل بازی کنه؟!!
خواستم خودکارم رو که کنار پای جونگ کوک افتاده بود رو
بردارم که پا زد زیر خودکارم.
با تعجب به صورتش نگاه کردم،اما اون سرگرم موبایلش بود،انگار
نه انگار که خودکار منو شوت کرده. فک کنم از عمد نبود.
اون که اصال حواسش نیست.
یکم جلو تر رفتم و خودکارم رو برداشتم و دوباره مشغول یادداشت برداری شدم....

ووت:۵

ووت:۵

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒂𝒔𝒕 𝒈𝒂𝒎𝒆 | 𝑲𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏Where stories live. Discover now