𝐏𝐚𝐫𝐭𝟕

906 173 30
                                    

افکار خبیث تو سرم اومدن.
به نظرم وقت انتقام بود.
از کنار ردیف اول صندلی ها گذشتم و به سمت ته کلاس رفتم.
مراقب بودم متوجه ی من نشه.
لبخندم پررنگ تر شد هیجان وجودمو گرفته بود.
من هیچ وقت پسر پر دردسری نبودم.
هیچ وقت شر نبودم و با کسی دعوا یا کل کل نداشتم اما این
جونگ کوک...
این پسره ی عوضی بدجور رو مخم رفته..
اروم از پشت سر بهش نزدیک شدم.
کنار ایستادم و منتظر موقعیت شدم تا
بشینه.
حسابی سرگرم گوشیش بود و با اخم بزرگی بهش خیره بود.
تو همین فکرا بودم که یهو نیم خیز شد تا بشینه.
فرصتو غنیمت شمردم و پامو به پایه صندلیش انداختم و کشیدمش
عقب!
جونگ کوک با باسن زمین خورد و کله پا شد...
صدای بلندِ گومپ توی کلاس پیچید و همه ساکت شدن.
بچه ها با تعجب بهمون نگاه میکردن.
یکی از پسرای کلاس شروع به خندیدن کرد و بقیه به دنبالش
خندیدن.
سرمو پایین بردم و نگامو به جونگ کوک دوختم.
از چشماش اتیش بیرون میپاچید.
دستشو به میزش گرفت و با ناله ی ضعیفی بلند شد.
میخواستم منفجر بشم از خنده اما جلوی خودمو به زور گرفتم.
به سختی گفت:تو..توی لعنتی..دقیقا..چه غلطی کردی؟؟!!
همونجوری که درگیر نخندیدن به وضع اسفناکش بودم،
گفتم:تقصیر من چیه؟!! صندلیتو اینقد عقب میذاری که تو پای بقیه گیر میکنه..نزدیک بود بخورم زمین..
درد یادش رفت و بلند گفت:هاااااه؟!!!!! واسه من ادای ادمای بی گناهو در نیار من خوب میدونم از عمد بود..
شونه ای بالا انداختم و گفتم:هیچ منظوری نداشتم..
پوزخندی زد و گفت:منم باورم شد..ببین جوجه..
لبامو با شنیدن این لقب غنچه کردم..عوضی..
+منتظر تالفی باش..
_بی حساب شدیم..بهتره تمومش کنی..
پوزخندی زد و گفت:تازه شروع شده جوجه ی زشت..
عصبی شدم..احمق خودخواه دیک فیس..
_خفه شو..خودت قیافت مث عن پخته میمونه..
با چشمای گردش بهم خیره شد.
+هاه؟!! قیافه من شبیه عنه؟!! تو خودت چی هستی؟! با اون چشمات
که اصن معلوم نیس چه رنگیه..
_رنگش به تویی که کور رنگی داری مربوط نمیشه..همه آرزوشونه
چشماشون مثل من باشه..
+تو یا احمقی یا نمیدونی معیار زیبایی چیه..
دهنمو باز کردم تا جوابشو بدم که با صدای سوم شخصی بحثمون
نیمه کاره موند.
×پارک جیمین..جئون جونگ کوک..تموم نشد حرفای قشنگتون
بهم دیگه؟! چقدر دیگه باید صبر کنم تا تموم بشه؟! بهتره زودتر
تمومش کنین چون تقریبا تموم وقت کلاسمو گرفتین..
اب دهنمو قورت دادم.
تعظیمی کردم و گفتم:م..متاسفم استاد..متوجه نشدم اومدین..
سری تکون داد و گفت:باره اخرت باشه..بشین سر جات پارک جیمین..
چشمی گفتم و نشستم.
×جئون بشین..
جونگ کوک نشست اما به خاطر درد کونش قیافه اش درهم شد.
هه هه..حقشه..ریز خندیدم.
زیر لب اروم گفت:منتظر تالفی باش..این بازی تازه شروع شده..
اروم مثل خودش گفتم:من عقب
نمیکشم جئون..
........
زنگ خورد و جونگ کوک ناله کنان از کلاس خارج شد.
یهو با حس سنگینی رو مخم ناله ای کردم.
هوسوک عنتر روی سرم خراب شده بود.
البته میگم خراب شده بود به معنای کامل کلمه هست.
اون دقیقا خودشو رو کلم پهن کرده بود.
همون جوری که موهامو بهم میریخت،گفت:جیمیییین..پسر زدی
شاخ مدرسه رو اسفالت کردی!! ایول خایه بابا..
هوسوک رو کنار زدم و گفتم:تقصیر خودش بود..اگه مثل ادم رفتار میکرد الان وضعمون این نبود..
+ولی دمت گرم..خیلی حال کردم..
_پاشو پس منم باید یه حالی بکنم..بریم شیرکاکائو بزنیم بر بدن..
+اه پسر..تو اخرش از بس شیرکاکائو میخوری عن و شاشت یکی
میشه..
_بهتر از توئه که از یه سوراخ هم میرینی هم میشاشی..
خندید و باهم سمت دستگاه رفتیم.
وجود هوسوک میتونست کمی از مشغله های فکریم کم کنه.
هوسوک یه قهوه گرفت و من طبق عادت شیرکاکائو.
باهم توی حیاط نشستیم و مشغول دید
زدن ملت شدیم.
چشمم به تهیونگ خورد.
کنار نامجون نشسته بود و یه اب نبات چوبی تو دهنش بود.
تهیونگ پسر خوب و سر زنده ایه. شاید اوایل نگاهاش رو مخم بود
اما االن دیگه حس میکنم عادی شده.
یهو تهیونگ انگشتشو فرو کرد تو چال لپ نامجون که با پس کله ای که خورد اب نباتش شوت شد رو زمین.
تهیونگ با خشم به موهای نامجون حمله کرد و اونا رو توی مشتش
گرفت و کشید.
نامجونم کم نیاورد و متقابلا موهای تهیونگو کشید.
پقی زدم زیر خنده. احمقا!!
عین دخترای 4 ساله مو میکشن!!
هوسوک از جا پرید و گفت:چه مرگته؟! از ترس شاشم ریخت..
خنده مو قورت دادم و گفتم:هیچی هیچی..
هوسوک قوطی قهوه شو تو سطل کنارمون انداخت و گفت:پاشو
بریم سر کلاس دیر شد..
بلند شدم و بقیه شیرکاکائو باارزشمو خوردم و دنبال هوسوک رفتم.
.....
معلم نداشتیم.
اقای هوانگ نتونسته بود بیاد و معلم جایگزینی نداشتیم.
عده ای مشغول حرف زدن بودن و عده
ای بازی میکردن.
هوسوک به عنوان نماینده کالس رقص انتخاب شده بود واسه
همین رفته بود پیش معلم رقص.
بی حوصله سرمو روی میز گذاشتم.
سعی کردم از وقت استفاده کنم و استراحت کنم.
کم کم چشمام داشت گرم میشد و خواب منو به اغوش خودش
میکشید.
+جِمِمممممممممممن شیییییییییییه...
قلبم یه دور تو دهنم اومد نفسم چند لحظه رفت.
گوش سمت راستم سوت میکشید.
سعی کردم به خودم مسلط بشم تا
نمردم.
سرمو اروم بالا اوردم و به اون احمقِ دیک فیسی که تو گوشم داد
کشیده بود خیره شدم.
خودش بود!! اون جونگ کوکه دیک فیس جذاب!!
کلاس تو سکوت فرو رفته بود.
یکی از پسرا از جلوی کالس فریاد کشید و گفت:جونگ
کوکا..دیکم تو صدات لعنتی..برگامون ریخت..
جونگ کوک با لبخند ملیح انگشت وسطشو واسه پسره باال اورد.
کلاس کم کم دوباره شلوغ شد یا شایدم من اینطور فکر میکردم
چون فقط گوش چپم قادر به شنیدن بود.
از جام بلند شدم و عصبی گفتم:عوضی..این چه کاری بود کردی؟!!!
خندید و گفت:فقط خواستم بگم خودکارت افتاده..
خشمگین بهش خیره شدم و گفتم:میتونستی اروم ترم بگی..
نیشخندی زد و گفت:صدام طبیعی بلنده..نمیتونم کاریش کنم..
با حرص بهش خیره شدم. بهونه تخماتیک میاورد.
خودکارمو که تو دستش بود چنگ زدم و نشستم سر جام.
دستاشو به سینه زد و گفت:تشکرم خوب چیزیه..
اوه!!!خدای من!!! به این بشر چقدر رو دادی؟!!
پوزخندی زدم و گفتم:نگران نباش..بعدا مفصل ازت تشکر میکنم..
اروم قهقه زد و سری تکون داد و سر جاش نشست.
گوشمو ماساژ دادم. لعنت...تو گوشم درد میکرد.
کاش لال بشی عوضی..
.......
هرچی میخواستم جلوی لبخندم رو بگیرم نمیتونستم.
از فکر نقشم یه لذت عجیبی ته دلم حس میکردم.
اگه نقشم بگیره واقعا ارزش از دست دادن یه وعده شیرکاکائو رو
داره.
ماگ داغ قهوه رو تو دستم جا به جا کردم.
از حرارتش داشتم میسوختم...


اگه ووت ها زیاد شن براتون پارت بعدی رو میزارم خیلی هیجان انگیزه:)

اگه ووت ها زیاد شن براتون پارت بعدی رو میزارم خیلی هیجان انگیزه:)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


اگه موهاشو ایطور رنگ کنه خیلی فاخی میشه نه؟ :)

اگه موهاشو ایطور رنگ کنه خیلی فاخی میشه نه؟ :)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒂𝒔𝒕 𝒈𝒂𝒎𝒆 | 𝑲𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏Where stories live. Discover now