11

2.2K 229 59
                                    

نزدیک به یه هفته ای میشد که خونشون بود و جونگکوک هنوز هم جواب تماس ها یا پیام هاش رو نمیداد . بقیه هم حرفی از کوک نمیزدن و وقتی جیمین چیزی دربارش میپرسید یا میپیچوندنش یا سعی میکردن بحث رو عوض کنن . دیگه کامل به این باور رسیده بود که جونگکوک تمام این مدت فقط برای تامین نیازهاش نگهش داشته بوده نه چیز دیگه .

تهیونگ و جین هر روز باهاش در ارتباط بودن و هر شب پیش جیمین میومدن و تمام سعیشونو میکردن تا دوستشون حس بدی نداشته باشه ولی بر خلاف چیزی که میخواستن جیمین هر شب با گریه میخوابید و از اتاقش بیرون نمیومد . فقط این چند روزی رو که سونهی نبود به اصرار مادرش نهار و شامش رو روزایی که مادرش خونه بود طبقه پایین میخورد .

درباره احساساتش نسبت به جونگکوک و اینکه فکر میکرد میتونه اسمش رو عشق بزاره با جین صحبت کرده بود ، ولی چیزی از اتفاقاتی که بین خودش و کوک افتاده بود به هیچکس چیزی نگفته بود .

خوشبختانه سونهی هم سه چهار روزی میشد که رفته بود و از اونموقع پیداش نشده بود و فقط روزی دو یا سه بار به خونه زنگ میزد تا مطمئن شه چیزی درباره غیبتش به خانوادش گفته نمیشه .

هر شب با بغضی که تو گلوش بود با خودش حرف میزد و درباره جونگکوک از خودش میپرسید ولی نه تنها جوابی نمیگرفت بلکه باعث میشد بغضش بشکنه و دوباره به زیر پتو هجوم ببره .

_ : چرا دیگه منو نمیخواد ؟ ... مگه من چیکار کردم ؟ ... اینقدر پسر بدی بودم ؟ چون همش خجالت میکشیدم ازم بدش اومد ؟ ... یعنی کوکی دیگه منو دوست نداره ؟

با آخرین جمله ای که گفت بغضش شکست . پتو رو روی خودش کشید و با گریه سوالی که بیشتر از هر چیزی ذهنش رو درگیر کرده بود پرسید :

_ : آخه چیکار کنم که بیای کوکی ؟ چرا نمیای پیشم ؟

سعی کرد گریش رو مهار کنه چون هنوز حرف هایی تو دلش بود که میخواست به جونگکوکی که این حرفارو نمیشنید بگه .

_ : میدونی اصلا خوابم نمیبره کوکی ؟ اصلا میدونی چقد گریه میکنم ؟ ... چرا انقد بی رحمی جونگکوکی ؟

__________________

جونگکوک توی همین یه هفته که به بار اومده بود همه چیز رو تو دست خودش گرفته بود و بهشون مسلط شده بود و حتی برای معامله ها هم خودش بدون جونگهیون میرفت و این قضیه جونگهیون رو عصبی تر از قبل کرده بود چون احساس میکرد جونگکوک اونو به طور کامل کنار گذاشته .

با حرف هوسوک چشماش از خوشحالی درخشید و گوشی رو محکم تر تو دستش فشرد .

( هوسوک ) کوک میتونی جیمین رو ببینی ، جین میگفت حالش خیلی بده . من نتونستم برم پیشش ولی فکر میکنم تو بتونی

+ : منظورت چیه ؟ مگه نگفتی افراد جانگ زیر نظرم دارن ؟

( هوسوک ) آره ، همینطور هم هست ولی میتونی خودت رو جای ته یا جین جا بزنی

Bite Me ⌫Donde viven las historias. Descúbrelo ahora