5

4.2K 391 80
                                    

چشماشو آروم باز کرد و به اتاقی که توش بود نگاهی انداخت و بعد وضعیتشو چک کرد . یه دستش با دستبد فلزی به تاج تخت بسته شده بود و بدنش حسابی درد میکرد و پشتش که با تخت در تماس بود میسوخت .

تازه اون اتفاقای وحشتناک رو بیاد آورد و تمام صحنه هاش از جلوی چشماش رد شدن که بی اختیار بغض کرد و چونش لرزید . به اتاق نگاهی انداخت و جونگکوک رو در چهارچوب در دید که با لبخند ترسناکی نگاهش میکنه .

+ : چه عجب ، بیدار شدی هرزه

_ : من ... من هرزه نیستم

حرفشو آروم و با ترس گفت چون میترسید کوک دوباره بخواد بزنتش و اذیتش کنه .

لبخند جونگکوک با مخالفت جیمین با حرفش محو شد و اخم غلیظی روی صورتش شکل گرفت . قدماشو آروم به سمتش حرکت داد . به تخت که رسید ، روی بدن جیمینی که برای بار هزارم از ترس میلرزید خیمه زد و صورتشو تو فاصله چند سانتی متری صورتش قرار داد .

جیمین از حرفی که زده بود کاملا پشیمون شده بود . با چشمای لرزونش که از ترس تا آخرین حدشون باز شده بودن به صورت عصبانی جونگکوک خیره شد و آب دهنشو قورت داد .

با اخم غلیظی به چشماش خیره شده بود و دستشو سمت بدن ظریف و دردناک جیمین برد . در حالی که دستشو از روی شکمش آروم بالاتر میبرد با صدای دورگه ای که نشونه ای از عصبانیتش بود گفت :

+ : مثل اینکه از تنبیه خوشت اومده ... هرزه

جیمین باز هم آب دهنشو با صدا قورت داد . دستاش مشت شده بودن و احساس میکرد نمیتونه حرکتشون بده . نمیدونست چی بگه یا حتی اجازه ی حرف زدن داره یا نه ، پس فقط به چشمای ترسناک جونگکوک خیره شد و با عجز بهشون نگاه کرد .

جونگکوک دستشو به گردن بیبیش رسوند و انگشتاشو تا جایی که میشد دورش پیچید و لحظه بعد طوری گردنش رو بین انگشتاش فشرد که جیمین نفس کم آورد پس دست آزادشو به دست کوک رسوند تا شاید گردنشو ول کنه . اشک تو چشماش جمع شد و دهنش رو هم برای ورود هوا باز کرد . چشماش تقریبا نیمه باز بودن و تقریبا تار میدید .

کوک هر لحظه فشار دستشو بیشتر میکرد و به صورت قرمز شده جیمین خیره بود . حتی این حالت جوجه کوچولش رو هم دوست داشت . رد نگاهش سمت لبای پف کرده و دهن نیمه بازش سر خورد و بی اختیار سمتش هجوم برد و زبونشو روشون کشید . دستشو از گردن بیبیش بالا تر برد و خط فکش رو محکم گرفت تا کنترل بیشتری روی بوسشون داشته باشه .زبونش رو داخل دهنش کرد و تمامشو مزه کرد .

جیمین که هنوز نتونسته بود نفس بکشه میخواست سرشو حرکت بده و اون بوسه بیرحمانه رو قطع کنه ولی دست جونگکوک روی فکش مانع این کار میشد پس فقط مجبور بود ناله های بی جونی کنه که توسط کوک خفه میشدن .

جونگکوک از لباش جدا شد . ایندفعه دستشو پایین برد و به دیک نسبتا کوچیک پسر که سفت شده بود رسوند . سر انگشتشو روی کلاهکش دایره وار حرکت داد . جیمین سرشو بالا برد و درحالی که چشماش به طور کامل خمار شده بودن ناله ای از سر لذت سر داد ، هر چند لذتش زیاد طول نکشید .

Bite Me ⌫Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin