chapter five

90 30 0
                                    

سلام دوباره اینجاییم با پارت پنجم!
چپتری کوتاه ولی فیل افکن🤯👌
***
دوباره صحبت از یه همایش بود.استرس رو میشد تو چهره ی همه دید.

هری نگاه نگرانی به لویی انداخت و لویی با لبخندش بهش فهموند که چیزی نیست.

گفتن که امروز روز اعلام اسامی منتخب هاست...قرار بود یک ماه بعد باشه ولی انگار برنامه تغییر کرده بود.

دو نفر داوطلب و بقیه به صورت تصادفی انتخاب میشدن.

یه بار دیگه اعلام شد که همه خودشو به سالن همایش برسونن.
لویی دست هری رو فشرد:
_خب...یه ساعت بیکاریم!

هری شونه بالا انداخت و کنار هم روی دوتا صندلی نشستن.

وقتی تمام کارمند ها جمع شدن،آرم ناسا روی پرده روشن شد و مقامات هم از در مخصوص خودشون وارد شدن و روی صندلی های ردیف اول نشستن.

طبق معمول مدیر کل روی سکو اومد و یه سخنرانی راجع به اسکای لایت و پیشرفت علم و انجام وظیفه سر داد و بعد، از رئیس فدرال برای خوندن اسامی دعوت کرد و اون هم طبق معمول بدون مقدمه شروع کرد:
_این گردهمایی،برای معرفی قهرمانان ملی ماست.دو داوطلب معرف حضورتون هستند.

تصویر دختری روی پرده ظاهر شد و رئیس فدرال اعلام کرد:
_جلنا حدید.

صدای کف زدن از جمعیت بلند شد و این بار تصویر جیمز کنار عکس اون دختر روی پرده ظاهر شد.
_جیمز کوردن.

بعد از صدای تشویق رئیس ادامه داد:
_این دو تن با شجاعتشون تاریخ رو مدیون خودشون کردن ولی حد نصاب تعیین شده پنج نفره و حالا... لیستی از اشخاصی که به قرعه انتخاب شدند به من داده شده. کشور درک میکنه که همه ی شما وابستگی هایی دارید. خانواده، فرزندان و همسران و اشخاصی که توانایی رها کردنشون رو ندارید.
این موضوع فهمیده شده و همه ی شما میتونید اطمینان داشته باشید که تمام چیزهای که اینجا باقی میمونن تحت حمایت دولت خواهند بود. و اما شما وظیفه ای دارید...سوگندی یاد کردید و حالا زمان وفای به عهده.

نفس ها توی سینه حبس شده بود.
وقتی اون مرد تای کاغذی رو باز کرد و سرش رو بالا آورد تا اولین اسم رو بخونه:
_دنیل پاول.

سر ها به طرف پسر بلوندی برگشت که با دهن باز و چشم های از حدقه بیرون زده به تصویر خودش روی پرده ی سفید زل زده بود.

دیگه هیچ کس توانایی تشویق کردن نداشت.
رئیس فدرال دوباره سرش رو پایین انداخت تا اسم بعدی رو از روی کاغذ بخونه:
_کوین کوپر.

این بار سر ها به طرف یه پسر مو مشکی برگشت...هری اونو خوب میشناخت و دلش براش سوخت چون اون آخر همین ماه قرار بود پدر بشه و بعدش هم برای ازدواجش برنامه داشت.

پسر صورتشو بین دستاش پنهون کرد و چند نفر برای همدردی روی شونش زدن.
نوبت به آخرین اسم رسید.

love beyond the galaxyWhere stories live. Discover now