با خستگی روی تخت ولو شد و چشمای به خون نشسته ی بیچاره شو بست، قادر بود همینجوری کثیف و خاکی بخواب بره ولی به دوش گرفتن نیاز داشت،بدنش از درد گز گز میکرد و میدونست که صبح زود زین با در کشتی میگیره و اونا رو از رخت خواب میکشه بیرون و به نوعی ذله شون میکنه.. از اینعادتای کوفتیش متنفر بود
صدای شرشر آب و میشنید و این نشون میداد که فرمانده ی خوشگل و خوش فرم زیر آب گرم و توی مه ای از بخاره..
از این فکر هومی زیر لب کشید و چشماشو باز کرد پای چپش رو روی پای راستش انداخت صداشو کمی بلند تر از حد معمول کرد تا به داخل حموم برسه
_بهتره همین الان بیای بیرون بانی وگرنه قول نمیدم من نیام اون تو
بلند داد زد و با صدای هری که گفت حولشو بهش بده پوزخند زد و سرش رو تکون داد!
حوله؟ توی جنگ!!!! اوکی اون بچه خوشگل آمریکای نمیدونست کجا اومده، هنوز نه!
برای تایید صدای ذهنش سرش رو تکون داد و دوباره فریاد زد
_کجاست؟
_توی همون ساک بغل پنجره
با خستگی از جاش بلند شد و به سمت ساک مشکی بغل پنجره حرکت کردو زیپشو باز کرد و با دیدن وسایل توی ساک خنده ی بیشتری کرد! واقعا؟ ادکلن؟
در ادکلن رو باز کرد و بوشو به خورد ریه هاش داد این بو فوقالعاده ترین بویی بود که طی سه سال اخیر به مشامش میخورد .. خب حقم داشت، اون خیلی وقته به بوی خون و بوی مزخرف عرق سربازا و باروت و خاک عادت کرده
اما بیشتر از همه بوی ترس و آوارگی آدم های شهرش آزارش میداد!
از هپروت بیرون اومد و ادکلن رو داخل ساک انداخت،حوله ی آبی رنگ رو برداشت و به سمت حموم حرکت کرد
تقه ای به زد
دست هری بیرون اومد و خواست حوله رو بگیره که لویی مچشو گرفت
_میخوای من انجامش بدم؟
بهش حق بدین! چند وقت که حتی نگاهی به اون پایینی ننداخته؟!
گیج به مچ دستش که دست اون مرد خیلی ظریف دورش پیچیده بود نگاه کرد آب دهنش رو قورت داد و از لای دندون هاش غرید
_دستمو ول کن و حوله رو بهم بده!!!!
نچی کرد و سعی کرد نیشخند کثیفش رو بپوشونه
صداشو به حساب خودش دارک و مرموز کردلو:تو که بداخلاق نبودی
_اگه همین الان این کارو نکنی اون روی سگمم میبینی
دستشو محکم تر گرفت
_عاح .. میخوام ببینمش همین الانو محکم دستشو کشید ..
در باز شد و قامت هری رو توی درگاه حموم دید که اخماشو به شدت توی هم کشیده بود و نفس عصبیشو به صورت لویی هدیه میداد
YOU ARE READING
GHOSTS OF WAR [Z.M,L.S]
Historical Fictionیک روز وقت دارین تا خوب و درست حسابی با خانواده هاتون خداحافظی کنید، یادتون باشه معلوم نیست کی به خونه بر میگردید و یا "اصلا برگشتی در کار باشه یا نه، اونجا جنگه!! ZIAMMAYN,❤💛LARRYSTYLINSON💙💚