هیی لاولی
قصد شرط گذاشتن نداشتم، دوست داشتم انقد دوسش داشته باشید تا خودتون ووت و کامنت بدید
این یه رابطه متقابله و شما انرژیو از من محروم میکنین :)
دارم حس میکنم ازش خوشتون نمیاد
اگه اشباح و دوست دارید توی ریدرینگ لیست هاتون اضافه ش کنین، دوستاتونو تو کامنت ها تگ کنین و مارو به بقیه معرفی کنین
فقط میخوام بدونم چقد دوسش دارید
اگه دوسش ندارید ادامه ندم!شرط ووت 50
_______
چشم های خسته شو باز کرد و از گیجی که توی وجودش در جریان بود لذت میبرد، خوب میدونست اثرات مورفین هاییه که این دو روزه لویی بهش تزریق کرده
گاهی لویی برای تزریق خون و گاهی هری برای خوروندن غذا بهش به اتاق سر میزدند
دستی روی رد زخم تازه ی روی گردنش کشید و از درد" هیسی" کشید و لب هاشو اسیر دندوناش کرد ،نفس عمیقی کشید و دور اطراف اون اتاق نقاشی شده رو از نظر گذرونده بود
تصمیم گرفته بود بعد از دوروز استراحت امروز برای صبحانه به سال غذا خوری بره و این تصمیم اصلا هم ربطی به آلفا نداره!نه بعد اون اتفاق لعنتی
دقیقا دو روز شده آلفا پاشو توی این اتاق نذاشته مگه شب که حدس میزد لیام خوابه، اون نمیدونست لیام تمام شب بیدار میموند تا بوی باوروت زیر بینیش بپیچه و بفهمه امشب هم آلفا سالم مونده
لیام نمیدونست چه مرگشه و دلیل این نگرانی و نمیفهمید فقط میدونست دلش میخواد آلفا رو صحیح و سالم ببینه
سعی کرد بدن خشک شده اش رو تکون بده و به کمک دست هاش روی تخت بشینه، نفس عمیق دیگه کشید از روی اون تخت فاکی بلند شد و ایستاد
تخت بالایی بهم ریخته بود کی از یه فرمانده ی جنگ انتظار داره تا جای خوابش رو مرتب کنه! فندک نقره ای که همیشه توی دست زین میدید رو تخت افتاده بود و لیام خوب میدونست آلفا بهش نیاز پیدا میکنه! اونو از روی تخت برداشت و توی جیبش گذاشت
بر حسب عادت این دوروز دست دیگه ای روی زخم بی پانسمان کشید و از دردی که توی بدنش پیچید لذت برد، این یه جورایی باحال بود
_اخخ
سعی کرد خم شه و بند پوتین هاشو محکم کنه، به سمت سرویس رفت و بعد از خالی کردن خودش روبه روی آینه ی شکسته ی روی دیوار ایستاد و خودش رو بررسی کرد
به لب های خشک و رنگ پریده اش که پوسته پوسته شده بودند نگاهی کرد، شیر آب و باز کار و مشت های پر از ابش رو روی صورتش پاشید، دست خیسش رو توی موهای کوتاهش کشید و مرتبشون کرد به سمت در رفت و از اتاق خارج شد
YOU ARE READING
GHOSTS OF WAR [Z.M,L.S]
Historical Fictionیک روز وقت دارین تا خوب و درست حسابی با خانواده هاتون خداحافظی کنید، یادتون باشه معلوم نیست کی به خونه بر میگردید و یا "اصلا برگشتی در کار باشه یا نه، اونجا جنگه!! ZIAMMAYN,❤💛LARRYSTYLINSON💙💚